یادداشت حمیدرضا رعیتی

1984
        کتاب رو بصورت الکترونیکی در فیدیبو خواندم و در اوقات فراغت و بی کتابی ان را تمام کردم. کتابی زیبا در مورد حکومتهای دیکتاتوری و بسته و وضعیت مردم در این حکومتها
چند تا یادگاری از این کتاب ارزشمند

 ۱. به همگان هشدار مى دهد که اگر روند تاریخ تغییر نکند، انسان ها در سراسر دنیا، بى آنکه خود بدانند، خصوصیات انسانى خود را از دست مى دهند و به آدم هایى ماشینى و بى روح تبدیل مى گردند
۲. مى توانند آدم را وادار به گفتن همه چیز بکنند. اما نمى توانند آدم را وادار کنند تا آن چیزها را باور کند. آنها نمى توانند به درون آدم دسترسى پیدا کنند.
۳. اگر آدم احساس کند که انسان ماندن، حتى اگر بى نتیجه باشد، ارزشمند است، درواقع آنها را شکست داده اى.
۴. یک گروه حاکم تا زمانى حاکم است که بتواند جانشینانى براى خود انتخاب کند. حزب در پى بقاى خون و اصالت نیست بلکه براى بقاى وجود خود تلاش مى کند. مهم نیست چه کسى قدرت را به دست مى گیرد به شرط آن که ساختار طبقاتى براى همیشه به همان شکل پایدار بماند.
۵. حزب به کارهایى که علنا انجام مى شود علاقه ندارد. فقط افکار براى ما مهم هستند.
۶. چگونه یک انسان مى تواند قدرتش را بر انسان دیگرى اعمال کند؟» 
وینستون فکر کرد. «با وادار کردن او به رنج کشیدن.» 
ـ دقیقا. با وادار کردن او به رنج کشیدن. اطاعت کافى نیست. اگر او رنج نکشد، چه طور مى شود مطمئن شد که او در حال اطاعت از خواسته تست نه خواسته خودش؟ ماندن در قدرت یعنى تحمیل درد و حقارت. 
۷. ـ درد به تنهایى همیشه کافى نیست. گاهى بشر در مقابل درد تا حد مرگ هم مقاومت مى کند. اما براى هرکس چیزهایى وجود دارد که اصلاً قابل تحمل نیست و نمى تواند به   آنها فکر کند. کارى هم به شهامت و یا ترس ندارد

بیست و ششم فروردین ۱۴۰۱
سیزدهم رمضان
      
11

13

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.