یادداشت فرناز پوراسماعیلی
1403/8/27
خواندن زندگی نامه ها مرا زنده می کنند. فرهاد را از شنیدن بوی عیدی در شادمانی روزهای آخر اسفند از همان کودکی دوست داشته ام، اما فرهاد برای من از آهنگِ آوار شروع شد، در یک پاییزِ پر بارانِ نوجوانی وقتی که از مدرسه بر می گشتم و بابا این آهنگ را در ضبط ماشین گذاشته بود، شکوهِ موسیقی آغازین در حین تماشای ریختن برگ ها و بارانی که به شیشه می زد، شبیه یک کنسرت تمام عیار در خیابان بود و بعد، آن صدایِ گرم در آن روزِ سرد شروع کرد به خواندنِ شعری که به مذاقم عجیب خوش آمد، آن طور که هنوز بعد از سال ها آن خوشایندی باقیست و البته باقیِ هنوزها. از آن روز نزدیک به یک ماه هر روز وقتی سوار ماشین می شدم، آن آهنگ را در ضبط پیدا می کردم و می گذاشتم که بخواند. فرهادِ آن روزها تنها صدا بود، ولی این روزها و به خصوص بعد از خواندن این کتاب دانستم که تنها آن صدای عمیق و بی تکرار فرهاد را نمی سازد، بلکه آن علاقه، آن اشتیاق و آن شخصیتی که پشتِ این صدا خانه داشت، فرهاد را ساخته است. شهریور۱۴۰۰
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.