یادداشت مجتبی شیرانی

نازنین
        با یه جمله از داستایوفسکی شروع میکنم
انسان یک راز است و باید آن را کشف کرد. 
ردپای این جمله رو تو تمام آثار این نویسنده میشه دید. داستایوفسکی یه جوری مینویسه انگار اول یه مجسمه از یه شخصیت داستانی ساخته و با خط داستانی مثل یه دوربین که در اطراف اون مجسمه میچرخه اون شخصیت رو طی داستان برای ما کشف و واکاوی میکنه
کمتر نویسنده ای شخصیت پردازی رو به خوبی داستایوفسکی انجام میده و انسان رو به معنی کامل بیان میکنه همه شخصیت ها اصلی تو نوشته‌های این نویسنده خاکستری‌ان و داستایوفسکی تو کل مسیر داستان به واکاوی این شخصیت میپردازه اما برای همسر جوان مرد بعد هایی مبهم مونده اما این عمدیه چون این ابعاد برای همسرش هم مبهمه و ما داریم این روایت رو از زبان همسرش می‌شنویم 
در این داستان بعد های مختلف شخصیت این مرد رو میبینیم: آسیب هاش، گذشته، عشق، تمایل به خوب بودن و... به طوری که اوایل داستان این مرد رو سرزنش میکنیم و آخر داستان حق رو به اون میدیم یه جورایی همون جمله معروف که میگه "هرکسی رو بفهمی قطعا او را میبخشی"  این کتاب خیلی شبیه به کتاب یادداشت های زیر زمینی خود نویسنده بود  و انگار همون تکنیک و خط داستان رو به شیوه دیگه ای تو این کتاب پیاده کرده. 
یکی از نام‌های کتاب در ترجمه انگلیسی The Gentle Spirit (تقریبا روح لطیف) که به نام روسیش نزدیک تر بود که در ترجمه نام کتاب را نازنین انتخاب کرده اند. که به نظر من انتخاب خوبی نبوده. 
توصیف های فضا در این کتاب واقعا خوب بیان شده نه به خوبی رمانی مثل کوری ولی بازم خوب بیان شده
مورد جذاب دیگه نوشته های داستایوفسکی درک درستش از زندگی و اون بالا و پایین هاشه که تو خط تمام داستاناش (حداقل اونایی که من خوندم) میشه دید. از احساس خوشبختی تا غم حسرت همه حس های در جای درستشون جانمایی شدن حتی ترکیب گیجی و حسرت رو به هنرمندانه ترین شکل ممکن در آخر داستان میبینیم
به نظر من داستایوفسکی اول مواد لازمش برای تهیه داستان خوب رو به بهترین شکل آماده میکنه و بعد هنرمندانه اون ها رو کنار هم و در یه روند درست قرار میده. از نظر من بهترین کار داستایوفسکی نبود ولی قطعا یکی از کارهای خوب این نویسنده است.
      
1

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.