یادداشت فاطمه هاشمی

راستش شما
        راستش شما که غریبه نیستید، این کتاب با تمام کتاب هایی که تا الان خوانده بودم خیلی متفاوت بود. کتابی که براساس زندگی تلخ آقای مرادی کرمانی نوشته شده. اصلا فکر کنم برای همین انقدر خواندنش زمان برد. آخه یه جاهایی انقدر درد و رنج زیاد بود که آدم فکر می کرد واقعا این فقط یک قصه است، نه یک داستان واقعی.
اگر این کتاب را بخوانيد باور نمی کنید که داستان زندگی یک نویسنده معروف است. از زمان کودکی تا جوانی این آقا همه بهشان سرکوفت می زدند که تو هیچی نمی شی و از این حرفا...
به نظرم کتابی است که همراه با تلخی هایش می تواند امیدی برای همه آدم ها باشد که از هیچ چیز ناامید نشوند، از نوجوانان گرفته تا بزرگسالان خیلی بزرگ.
اما بند آخر کتاب از همه اش برای من زیباتر و تاثیر گذارتر بود. برایتان می نویسم و شما هم بخوانید: روزگار  این جوری است. از شما چه پنهان، شما که غریبه نیستید. همه اش تلخ نبود، سخت نبود، سخت نیست. ناشکری نمی کنم لذت هم داشت، دارد. لذت خواندن و نوشتن، لذت پیدا کردن دوست، خانواده. خدایا من چقدر خوشبختم.
تصور کنید بعد تحمل این همه رنج و عذاب که در بین آن ممکن است فقط لبخندی کوچک آن هم در یک لحظه داشته باشید باز هم بگویید خدایا من چقدر خوشبختم.
و در آخر باید بگویم باز هم از انتخاب اسم کتاب خوشم آمد. این نویسنده همان اول به ما گفته: شما که غریبه نیستید، شما هم بدانید که من چه کشیده ام و روزگار بر من چگونه گذشت. این هم زیبا بود.
پ.ن۱: کلا متوجه شدم از کتاب هایی که اسمی با مفهوم جالب و عمیق دارن خیلی خوشم میاد
پ.ن۲: این عکس هم نقاشی بنده است که در کلاس هنر از یک داستان این کتاب ایده گرفتم و براساس آن کار نهایی ترم را انجام دادم. درصورتیکه معلمان عزیزم نقاشی اصلی که رنگ شده است را تحویل بدهند این تصویر بروز خواهد شد😊
      
6

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.