یادداشت شخصی به نآم صآینآ 🫤

        فکر میکردم که کلاس ما توی مدرسه تیمارستانه ولی ظاهرا جایی که اسمش اسایشگاه عه با اسایش و سکوتش بیشتر شبیه تیمارستانه ...
یک عنوان فانتزی حتما نباید برای یک کتاب فانتزی باشد هرچند که این عنوان  دور با موضوع کتاب نیست. اسایشگاهی با زنانی اغواگر ، افرادی با عقاید متفاوت ، مدیر هایی خشک و قهرمانی کنجکاو .
دیوانگی درون این کتاب موج میزد طوری که حس کردم چیزی نمانده با همین دو خط خودم هم مثل آنها تفنگ را روی شقیقه ام قرار دهم و وداع کنم . دوری از دنیای خارج از اسایشگاه و اینکه هیچکس خبر نداشت که در این اسایشگاه چه اتفاقاتی رقم می‌خورد دیوانه کننده بود در صورتی که شخصیت اصلی آن را شگفت انگیز می‌دانست.  مسئولان اصلا نمیدانم برای چه در این کتاب و اسایشگاه وجود داشتند ؟ مگر نمیدانند این بیماران برای اسایش آمده اند ولی بیشتر سکوت آنهارا وسوسه به وداع می‌کند؟ 
* ایده ای برای ستاره های این کتاب ندارم...
      
26

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.