یادداشت محمدرضا امینی
7 روز پیش
سیاه تیغ یه داستان عجیب و حقیقتا برای من جدید بود. داستانی در انگلستان، جنایی و معمایی و حتی بعضی وقت ها ترسناک! در ادامه خلاصه ای از داستان رو شرح میدم: «سیاهتیغ» روایت ماجرای پسربچهای یتیم و کنجکاو به نام کریستوفر رووه است که در لندن قرن هفدهم زندگی میکند. او شاگرد داروساز و حکیم مهربانی بهنام استاد بندیکت بلکثورن است، کسی که مغازهای معروف به «سیاهتیغ» دارد. کریستوفر در کنار حل رمزها و ساخت معجونهای جذاب، بهطور دائم در حال یادگیری اسرار پنهان علم و داروسازی است . تا وقتی که قتلهایی مرموز قاتلان را هدف گرفتهاند؛ طایفهای سری شروع میکند به شکار داروسازها، معتقد به اینکه اعضای «انجمن عطاران» رازی مخفی و خطرناک را نگه داشتهاند. زمانیکه استاد بندیکت مورد حمله قرار میگیرد، کریستوفر مجبور میشود فرار کند و همزمان دو تهدید جدی دارد: قاتلان فرقهای و مرد قدرتمندی به نام لرد ریچارد اشکوم . حال کریستوفر باید با استفاده از دانستههایش، معماهای پیچیده را حل کند، رد رازهایی تراژیک را دنبال کند و زنده بماند. این داستان دربارهی ماموریتی است برای کشف رازی هولناک که شاید دنیا را زیر و رو کند .
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.