یادداشت شهاب سامانی
1401/3/8
در این “مرور” بیشتر تلاش میکنم تا تجربه خودم را به عنوان یک کتابخوان نیمهحرفهای از خواندن کتاب "سرمایه" شرح دهم. در مورد این کتاب شرح و تفسیر و نقد از جانب اندیشمندان بزرگ بسیار است و این کار را برای کسی چون من بسیار سخت میکند. به همین خاطر ترجیح میدهم در مورد محتوای کتاب کمتر نظر بدهم. دوباره میگویم این مرور بیشتر به درد کتابخوانهای نیمهحرفهای میخورد، کسی که در فلسفهخوانی و یا سایر حوزههای علوم انسانی خود را صاحبنظر میداند، ممکن است این مرور را حتی شاید مبتذل بداند؛ خب برای خواندن کتاب (مخصوصا برای کلنجار رفتن با سه فصل نخست) باید کمی بیشتر از حد معمول حوصله و اراده داشته باشید. به نظر من کسی که میخواهد این کتاب را بخواند باید انگیزهی بیشتری از "فقط کتاب خواندن" داشته باشد. سه فصل ابتدایی، در حالی که هنوز با ادبیات مارکس خو نگرفتهاید میتواند به راحتی باعث شود کتاب را رها کنید. اما اگر از سه فصل اول عبور کردید، امکان این که کتاب را رها کنید کمتر میشود. علاوه بر این که با ادبیات کتاب آشنا شدهاید، چارچوب مفهومی کتاب هم ساخته شده است و از این به بعد خواندن کتاب روانتر پیش خواهد رفت. خواندن کتاب حداقل سه پیشنیاز دارد: یک. کتاب "نقد پیشفرضهای اصلی اقتصاد سیاسی کلاسیک" است. مارکس تلاش میکند انگارههای اصلی اقتصاددانان کلاسیک در مورد جامعه اتوپیایی آنها را نقد کند. مارکس حتی در خیلی از سطرهای کتاب میگوید "من فعلا به سراغ واقعیت واقعا موجود نمیروم (بنا به گفته هاروی، یکی از شارحان مارکس، "واقعیت واقعا موجود" بیشتر موضوع جلد دوم سرمایه است) و تنها پیشفرضها و درک اقتصاددانان کلاسیک را از وضعیت اتوپیایی نقد میکنم." به همین علت اگر با اقتصاد سیاسی کلاسیک آشنایی داشته باشید بسیار به فهم بهتر کتاب کمک خواهد کرد. مشخصا آدام اسمیت، مالتوس، ریکاردو و جیمز استورات میل. دو. اگر با تاریخ اروپا به طور ویژه اروپای قرون وسطی، مبانی فئودالیسم و الغای نظام سرفداری آشنایی (قطعا بیشتر از آشنایی ویکیپدیایی) داشته باشید، بسیار به درک مباحث کتاب کمک خواهد کرد. سه. در مورد نسبت اندیشه هگل و مارکس هم بسیار گفتهاند. آشنایی خواننده با هگل و روش دیالکتیکی او هم بسیار به درک عمیق روش مارکس در این کتاب کمک خواهد کرد.  اما اگر خیلی هم به این پیشنیازها تسلط ندارید، باز هم خواندن کتاب خیلی خیلی بهتر و مفیدتر از نخواندن آن است. همچنین در طی زمانی که کتاب را میخوانید میتوانید اطلاعات خود را در مورد سه پیشنیاز قبلی از منابع مختلف بالا ببرید. من کتاب را همراه با "راهنمای سرمایه مارکس" نوشتهی دیوید هاروی و ترجمه عارف اقوامی مقدم خواندم. اگر خیلی درگیر "ترجمهی خوب و بد" هستید، ترجمه کتاب هاروی میتواند به غایت آزارتان دهد. اما به نظر من کتاب هاروی بسیار به فهم بهتر کتاب کمک میکند. خب ویدئوی کلاسهای هاروی روی یوتیوب هم هست. اما دو نکته که دوست دارم اینجا ار آنها بگویم: یک. مارکس فروپاشی سرمایهداری و ظهور جامعهای بیطبقه را نوید میدهد. جامعهای که در آن بهرهکشی کارگران، استثمار، سرکوب و شکافهای طبقاتی از بین میرود. من هر چقدر که با روایت مارکس از سرمایهداری موافق باشم، با "امید او به آیندهای بی طبقه"  همراه نیستم. من تضادها و سیاهیهای تاریخ را بخش ضروری زندگی انسانی میدانم و معتقدم تنها شکل تضادها است که در تکامل زندگی انسانی تغییر میکند. "جامعهی بی طبقه" بیشتر امری اسطورهای است که اگر چه خیالی است اما تخیلش لازم است. درکی از جامعهی اسطورهای و اتوپیایی است که کمک میکند فرم زندگی امروز خودمان را به عنوان "تنها فرم طبیعی و ضروری و راستین زندگی" ندانیم. تخیل است که ما را به "سمت چیزی بهتر" سوق میدهد، وسوسهمان میکند و رانهای است تا "وضعیت موجود" را در هر شکل و فریبی که هست نقد کنیم و از آن فراتر برویم. حرکت به سمت "چیزی بهتر" که قطعا "چیزی بهتر" از آن نیز وجود دارد و این مسیر تاریخ باید باشد. دو. کتاب میتواند شما را هم غمگین و هم خشمگین کند.  مخصوصا اگر کارگر و کارمند (چه به معنای کلاسیک و چه به معنای امروزیاش) باشید. جزئیات روایتی که مارکس از استثمار کار کارگران{و البته کارمندان} میگوید را میتوانید در زندگی روزمرهتان و محیط کار (خصوصا در این نظام سرمایهدارانهی خشن و تعدیلنشدهی امروز ایران) لمس کنید. کتاب شما را به شدت به جو محیط کاری و آن چه واقعا در جریان است حساس میکند. تراکم حس غم و خشم در سینهی آدمی، میتواند به کینهی انقلابی ختم شود. بگذارید حداقل "تخیل" کنیم. اردیبهشت ۹۹
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.