یادداشت خانه ادبیات نوجوان

        چه اتفاقی می‌افتاد اگر می‌توانستیم کاری کنیم که شخصیت‌های داستان‌ از کتاب‌ها بیرون بیایند؟ 
حتما خیلی خوب می‌شد. کنارشان چای می‌خوردیم؛ باهم از زیبایی‌های دنیایشان صحبت می‌کردیم و به جای همه لحظه‌هایی که به حروف کتاب چشم دوخته بودیم در آغوش می‌گرفتیمشان. حتی بد نمی‌شد اگر پیش خودمان نگهشان می‌داشتیم، نه؟

مورتیمر فلشارت یا همان مو می‌تواند این کار را انجام دهد! صدایش کاری می‌کند که کلمات زنده شوند و از توی داستان بیایند بیرون. برای همین صدایش می‌کنند «جادوزبان». ولی هر جادویی بهایی دارد. وقتی چیزی از توی داستان می‌آید بیرون، جایش خالی می‌ماند و باید چیزی از این دنیا به‌جای آن وارد داستان شود!
یک شب در خانه فلشارت‌ها، مو دارد برای همسر و دختر کوچکشان «مگی» کتاب می‌خواند. عنوان کتاب «سیاه‌قلب» است. یکدفعه همه چیز به‌هم می‌ریزد، همسر مو دیگر کنارش نیست و سه مرد با ظاهر‌ی عجیب ایستاده‌اند روبه‌رویش...

نه سال از آن ماجرا می‌گذرد. مو مانده و مگی که بیش از هر کسی یکدیگر را دوست دارند. ولی اتفاقاتی می‌افتد که مو دوباره هر سه آن مردها را می‌بیند.
وقتی جلد دوم، «سیاه‌خون»، شروع می‌شود؛ همه‌چیز شبیه جمله «و آن‌ها به خوبی و خوشی زندگی کردند» است. اما مهمانی از راه می‌رسد که هیچکس انتظارش را ندارد، و مو با اتاق خالی مگی مواجه می‌شود.
«سیاه مرگ» مخزن اتفاقات عجیب است.داستان تاریک‌تر و زیباتر می‌شود، طوری که قلبتان با آن پیوند می‌خورد. 

سه‌گانه فونکه طولانی است. شاید کسانی که به مجموعه داستان عادت ندارند آن را کنار بگذارند. اما حین خواندن آن هیچ‌وقت منتظر تمام شدنش نیستید! کلمات و تشبیه‌های فونکه آن‌قدر خوب و دقیق هستند که گاهی احساس می‌کنید در حال خواندن شعر هستید. شاید برگردید و جمله‌ای را چندبار بخوانید.

بخش عظیمی از جذابیت داستان به خاطر شخصیت‌هاست. شخصیت‌هایی که هرکدام با یکدیگر متفاوتند و در عین حال به هم مرتبط هستند. آنقدر باجزئیات خلق شده‌اند که انگار انسان‌هایی واقعی هستند.

فکر می‌کنم این کتاب برای نوجوان‌های بالای سیزده‌سال مناسب باشد. اگر آدم سخت‌گیری نیستید، از داستان لذت خواهید برد. ولی اگر از آن آدم‌هایی هستید که توی رستوران بعد از سفارش دادن غذا، تا آخرین قاشق از بدی‌های آن می‌گویند، احتمالا این کتاب، موردعلاقه‌تان نخواهد بود. ولی بازهم پیشنهاد می‌کنم یک فرصت به آن بدهید!

نویسنده‌ی مرور: سعیده قشلاقی
      
223

18

(0/1000)

نظرات

واقعا خیلی حیف بود این یادداشت را نخوانم و از توانایی و اثر گذاری قلم شما محروم بمانم چقدر خوشحال شدم که جایی به نام خانه ادبیات نوجوان وجود دارد. کتاب های مورد مطالعه و علاقه نوجوانان امروزی برای من که نوجوانی قدیمی هستم بسیار جذاب و خواندنی است لذا سالهاست که ضمن ارتباط صمیمانه با نوجوانان ، تبادل یا همخوانی کتاب هم داریم و از سالهایی که با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان همکاری پژوهشی داشتم همچنان ادامه دارد خلاصه بی نهایت از شما و یادداشت فوق العاده ارزشمند شما سپاسگزارم 

0