یادداشت طاها ربانی

تجربه مدرنیته
        این نوشته خام است و چندان درباره‌ی خود این کتاب نیست، اما چه منتشرش کنم و چه نکنم، بهتر از این نخواهم نوشت. همین‌طوری که هست منتشرش می‌کنم که حس کرده باشم کار مفیدی انجام داده‌ام. 
این کتاب درباره‌ی مدرنیته است. برخلاف آنچه تابه‌حال خوانده‌ام، ضد مدرنیته نیست، اما برخلاف آنچه تحت بمباران تبلیغاتی‌اش هستیم، ضد تصویر بی‌غل‌وغش از مدرنیته -یا آن‌طور که نویسنده می‌گوید تصویری «پاستورال» از مدرنیته- است. نه به وادی ارتجاع برمی‌گردد -که این برای من که علاقه‌مندی زیادی به محافظه‌کاری داشته‌ام خیلی حائز اهمیت بود- و نه مبهوت عظمت دستاوردهای تکنولوژیکی مدرنیته می‌شود. و برای این کار «خانه را در آتشفشان بنا می‌کند.» او از تخریب مدرنیته می‌گوید، اما از سازندگی‌اش هم می‌گوید و این چیزی است که در بسیاری از نوشته‌ها در باب مدرنیته غایب است.
نویسنده گویا مارکسیست است. بنای استدلالاتش بر دیالکتیک است و برای همین به زیبایی هرچه تمام‌تر توصیفات متناقض‌نمایی ارائه می‌دهد که از همه‌ی توضیحات نامتناقض برای فهم دنیای ما موفق‌تر است. مثلاً همان صفحه‌ی ابتدایی چنین می‌گوید: «می‌توان گفت که مدرنیته کل نوع بشر را وحدت می‌بخشد. اما... وحدتی مبتنی بر تفرقه»
برای من این کتاب یادآور نوشته‌های آوینی بود. شاید حتی مثل ابن‌سینا که گفته بود کتابی را چهل بار خواندم و نفهمیدم تا اینکه کتاب دیگری خواندم و ناگهان کتاب اول را فهمیدم، کتاب فهم مدرنیته هم برای من واضح‌کننده‌ی حرف‌های آوینی بود. من در جوانی، شاید در بیست‌سالگی یا حتی کمتر، جذب نوشته‌های آوینی شدم. شاید اینکه کتاب‌های او در خانه موجود بود علت اصلی بود. اما با اینکه کتاب‌های مطهری و شریعتی هم موجود بود، هیچ‌وقت جذب نوشته‌های آن‌ها نشدم. غنای ادبی و کلام مطنطن آوینی روحم را افسون می‌کرد، اما درک معنای آن‌ها کار آسانی نبود. آوینی جای خوبی برای شروع نبود.
بعد از بیست سال، چیز زیادی از آوینی به یاد ندارم، اما تلاش او را برای معنویت‌بخشیدن به جهان مدرن به یاد می‌آورم. و کتاب مارشال برمن، یعنی همین کتاب «فهم مدرنیته: هر آنچه سخت و استوار است دود می‌شود و به هوا می‌رود» ضد معنویت‌بخشی است. آوینی برای پیش‌رفتن نیاز به معنویت داشت و بلکه جستجو برای معنویت او را به ضدیت با مدرنیته می‌کشاند. مارشال برمن مدرن و مدافع مدرنیته است. او در عین حال که تصویری پاستورال ارائه نمی‌دهد، به دام محافظه‌کاری هم نمی‌افتد. هنر او در همین جا است. او از تخریب مدرنیته می‌گوید، اما از سازندگی‌اش هم می‌گوید و این چیزی است که در بسیاری از نوشته‌ها در باب مدرنیته غایب است.
کتاب خوب تخیل آدمی را به کار می‌اندازد. موقع خواندن کتاب، بیش از آنکه حواسم در پی فهم جملات کتاب باشد، ذهنم به تصویرسازی از امکانات آینده‌ی ما می‌پرداخت. همزمان با جنگ غزه، به این فکر می‌کردم که چطور موشک‌های یمن عصری جدید و پایان سرمایه‌داری را رقم می‌زنند. چطور این کاخ عظیم امپریالیسم به مویی بند بود. امنیت دریاها به توافق دولت‌ها بستگی دارد. و ما چرا باید در بند دولت‌ها بمانیم؟ دولت مرحله‌ای از مدرنیته بود، اما الان دیگر نیازی به آن نیست. 
مارشال برمن تصویری فردگرایانه از مارکس ارائه می‌دهد. عصر آینده عصری است بدون دولت‌های استعمارگر، چون افراد جلوی تجارت عمده و ارزان و آسان این دولت‌ها را خواهند گرفت. در دیالکتیک مدرنیته، تکنولوژی فردگرایانه چنان قدرتمند شده است که افرادی اندک می‌توانند پایه‌های کل تمدن غرب را فرو بریزند. 
برای مقابله با غرب نمی‌توانیم به مدیتةالنبی برگردیم. نمی‌توانیم منتظر ظهور بمانیم. نمی‌توانیم خود را در عصر کالی‌یوگا تصور کنیم. شاید در تصاویر پاستورالی که برای خود می‌سازیم بتوانیم، اما برای مقابله با غرب باید مدرن شویم. باید تخریب‌گری مدرنیته را بپذیریم و سازندگی‌اش را در آغوش بگیریم. عصر دولت مدرن سرآمده. فردگرایی به کمالی رسیده که می‌تواند دولت مدرن را کنار بزند. نباید از تخریب آن ترسید. دولت مدرن غربی به اوج و حضیض خود رسیده است. شاید ما هنوز نیازمندی دولت بزرگ باشیم، اما غرب و دنیا نیازمند دولت‌های غربی نیست. آن‌ها تلاش می‌کنند ما را به عصر فئودالیسم برگردانند. عصر ارزش‌های ثابت و نامتزلزل. عصر کاست‌های مجزا. کارمندهایی که خوشحال‌اند از اینکه جایگاه‌شان در نظام اداری غربی به رسمیت شناخته می‌شود یا ناراحت از اینکه چرا ارباب به‌اندازه‌ی کافی به آن‌ها رسیدگی نمی‌کند. اما ما نوکر و ارباب کس دیگری نخواهیم بود. تمام عمر در تلاش برای فهم جایگاه خودمان و ارزش‌های خودمان جهد می‌کنیم و ناامید می‌شویم، اما می‌دانیم که «هر آنچه سخت و استوار است دود می‌شود و به هوا می‌رود.» 
      
2

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.