یادداشت مها

مها

مها

1403/10/5

        اینکه اینقدر طولش دادم تا حدی عمدی بود. چون گاهی قلبم را طوری می‌فشرد که دیگر قادر به ادامه دادنش نبودم و چون نمی‌خواستم تموم بشود. در باب این کتاب و چیزهایی که در موردش می‌خواستم بنویسم خیلی فکر کرده بودم اما الان انگار هیچی نمی‌تونم بگم. انگار هرچی بگم حرف بزرگتر از دهنمه.
کتاب را بستم و دوباره صفحه‌ی اولش را باز کردم، صفحه‌ی اول کتابم پارمیس از حافظ نوشته: 

“گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی
یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی”
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.