یادداشت فاطمه سلیمانی ازندریانی
1400/9/18
روزهایی که تازه نویسنده شده بودم مدام از من سوال میکردند که با بلقیس سلیمانی نسبتی داری؟ هیچ وقت دلم نمیخواست سایه اسمی روی اسمم بیفته. شاید توی ناخودآگاهم یکی از دلایلی که اصرار داشتم دنباله فامیلیم حتی توی یادداشت های کوتاه هم ذکر بشه همین بود. دلیل دیگه اش البته جلوگیری از سرقت ادبی بود. من مثل بلقیس سلیمانی این اقبال رو نداشتم که اسم تکی داشته باشم. سه ستون از روزنامه نتیجه کنکور ردیف شده بود از فاطمه سلیمانی. خوشبختانه با انتشار اولین کتابم هویت مستقل خودم رو پیدا کردم. اما به عنوان یک کتابخوان، کتاب های بلقیس سلیمانی رو هم کم و بیش دنبال میکردم تا رسیدم به "نام کوچک من بلقیس". کتابی به قلم بلقیس سلیمانی درباره بلقیس سلیمانی . نمیدونم تاثیر اسم جادویی کتاب بود یا کنجکاوی برای کشف تجربه زیستی ای که مدام توی داستان های نویسنده خودنمایی میکنه. این کتاب بیشتر از جذابیت رواییش میتونه یه کارگاه داستان نویسی باشه. و آموزش اینکه چطور میشه پدیده های اطراف رو به داستان تبدیل کرد. البته ما با یک روایت یک پارچه مواجه نیستیم. درواقع روایت های تکه تکه از روزگار نویسنده که در نشریات مختلف منتشر شدن اینجا کنار هم جمع شدن و گاهی هم پوشانی دارن. راستش یه خورده توی ذوقم خورد وقتی دیدم کتاب، زندگی نامه نیست. اما روایت ها و مقاله ها جذابیت خاص خودش رو داره. پ.ن تعجب میکنم که چطور بازی آخر بانو مجوز نگرفته ولی این کتاب مجوز گرفته.
1
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.