یادداشت | هیچ |

| هیچ |

| هیچ |

1402/8/18

        عصرها از کریسکان صدای شلیک می آمد؛نزدیک غروب شد؛ باز هم اعدام ، محاکمه در کار نیست . رئیس زندان است که تصمیم میگیرد که چه بشود! دیگران هم اسیر شده اند ولى فقط سعيد است که چند سال بلا تکلیف مانده حداقل دیگران شهید میشوند و راحت از این روزهای دشوارا آنها دل از دنیا کنده بودند و یکبار شهید شدند ولی آن کسی که رنج اسارت و سختی شکنجه ؛ عذاب توهین ها و فشارهای روحی را متحمل میشدند دل از دنیا کنده بودند و بارها شهید شدندوقتی که خاطرات سعید سردشتی رو میخوندم بخاطر علاقه خودم به این روحیه ؛ خودم را جای او میگذاشتم و در تکاپوی فعالیتهای انقلابی میرفتم
ولی وقتی به اسارت و زندان و هفت سال دوری از خانواده فکر میکردم ذهنم اجازه فراتر رفتن را به من نمیداد!
شايد من اصلا به آن نقطه نمى رسیدم ولی این را میدانم که باید حداقل تلاش خودم را برای احقاق حق این غیور مردان کنم.
حقیقتا دین خود به ایشان را چگونه باید کرد؟ جز با ادامه دادن به
مسیر ایشان و حفظ آرمانهای ایشان؟ اگر منصف باشیم برای ادای حق فداکارن انقلاب باید در راه حفظ انقلاب بکوشیم.

اگر میخواهید در ماشین زمان بنشینید
به اوایل انقلاب بروید و حال و هوای
کردستان را حس کنید کتاب عصرهای
کریسکان را به شما معرفی میکنم
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.