یادداشت نــادری

خیابان 204: روایت یک فاجعه
درست است ک
        درست است که خواندن و شنیدن هیچ‌وقت به‌پای دیدن و تجربه‌کردن نمی‌رسد ولی چیز‌هایی یا بهتر بگویم رنج‌هایی در دنیا هست که حتی اگر آدمی در طول عمرش شخصا تجربه‌گرش نباشد ترجیح می‌دهد در حد همان خواندن و شنیدن بشناسدش.

#خیابان_۲۰۴ قطعا یک رنج‌نامه است که شاید نتوان فهمید رنج آدم‌های این کتاب از چه جنسی‌ست.
مثلا رنج آدم‌هایی که به امید زیارت خانه‌خدا و چه‌بسا تجربهِ بهترین سفرِ زندگی‌شان می‌روند ولی در یک فاجعه‌ عظیم انسانی که در اثر سوتدبیر و سومدیریت و بی‌عرضه‌گیِ تمام‌وکمالِ یک دولت به‌وجود می‌آید مجبور به جا‌گذاشتنِ عزیزشان و غریبانه‌برگشتن می‌شوند.

یا رنجِ آن‌ها که در قلبِ فاجعه حضور داشتند و استیصال و استغاثه‌ها و نهایتا جان‌دادنِ آدم‌ها را با چشم سر دیدند و عظمتِ آن اتفاق را در رَگ‌وپِی‌شان حس کردند چطور می‌شود تعریف کرد!

یا آن‌هایی که بعد از فاجعه به‌خاطر چشم‌انتظاری خانواده‌های شهدا و برای تفحص و شناسایی پیکر هم‌وطنان‌شان لباس غیرت پوشیدند و روزها مجبور به دیدن و لمس‌کردن و نفس کشیدن بین هزاران اجسادِ متلاشی و متعفن با ملیت‌های مختلف بوده‌اند چطور توانسته‌اند با آن اتفاق کنار بیایند و اگر کنار آمده‌اند، با آن خاطرات هول‌انگیزی که برای همیشه در صفحه ذهن‌شان ثبت شده چه کرده‌اند؟

گاهی اوقات ذهنِ آدمی با تشبیه و مثال به درک بهتری از شرایط می‌رسد.
#فاجعه_منا به مثابه کوهی عظیم از رنج و دردی‌ست که با خواندن این کتاب شاید بشود فقط سنگ‌ریزه‌ای از این کوه را لمس کرد.
ولی با لمس همان سنگ‌ریزه و خواندن سطربه‌سطر کلمات کتاب رنجی در جان آدمی ریشه می‌زند و خراشی روی قلبش می‌اندازد که حتی بعد از تمام شدن کتاب جایَش درد می‌کند و اگر نمی‌توان برای این رنج تسکین و تسلایی پیدا کرد حداقل‌اش این‌ است که شریکش باشیم، شریکِ رنجی به‌غایت بزرگ و محترم که ارمغانش برای هر انسان باوجدانی این است که مطمئن می‌شود قلبی دارد که با غصه‌های دیگران غصه‌دار می‌شود.

#زهرا_کاردانی
      
1

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.