یادداشت مسعود بربر
1400/12/1
3.8
6
داستانی پرکشش و سینمایی با نثری تمیز و سالم که در روستایی کوچک حوالی تفتان میگذرد. همه عناصر لازم برای تبدیل شدن به یک اثر خوب را دارد. همین انتخاب بخشی از ایران که کمتر دیده شده چه برسد به این که دربارهاش نوشته شود و به عنوان زمینه داستان انتخاب شود یک برتری مهم است چرا که شاید مهمترین عنصر لذت بردن از داستان زیستن در جهان داستان باشد و این داستان جهانی نسبتا تازه برای ما آورده است. صد حیف که داستان این موقعیت مکانی بیمانندی را که انقدر خوب انتخاب کرده صرفا به عنوان زمینه انتخاب کرده و بهره ویژهای از آن نبرده و جهان داستان را برایمان زنده نکرده است. شخصیتهای داستان آدمهای جالب و متفاوتی هستند. راوی یا قهرمان داستان که بر خلاف کلیشه رایج چاق انتخاب شده و چاقی او در بزنگاههای داستان تاثیرگذار هم هست. یا دختری که در فضای روستایی کوچک آن منطقه، اتفاقا سرکش است و هنجارشکن. و پدربزرگی که شاید شخصیت اصلی داستان باشد و شاخصیتی رازآمیز و باصلابت دارد. اما هرچه این شخصیتها خوب انتخاب شدهاند کمتر عمیق پرداخت شدهاند. عین همین ایراد را شاید بتوان به ایده اصلی داستان هم گرفت که بسیار جذاب و پرکشش و به معنی دقیق کلمه مناسب برای یک تریلر خوب است اما دقیقا در یک چهارم پایانی از زمانی که هویت راستین یکی از شخصیتهای اصلی برای ما فاش میشود سطح داستان چند پله افت میکند. با این همه شک ندارم که «استخوان» یکی از جذابترین داستانهایی بوده که امسال خواندهام، بدون شک یکی از خوشخوانترینهایشان و از آنها که نمیتوان زمین گذاشت، با ریتمی تند و نفسگیر که در هر چند صفحه خواننده را با شوک تازهای رویارو میکند و پیش از آن که شوک قبلی فروکش کند باز خبری تازه در راه است. حتما این داستان خواندنی علی اکبر حیدری را باید خواند و قطعا میتوان آثار درخشانی را پس از این از نویسنده استخوان چشم به راه بود.
7
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.