یادداشت حامد علی بیگی
1401/1/21
کتاب را ۵ سال پیش زمانی که چیز زیادی از داستان سرم نمیشد خریدم . رمان زیاد خوانده بودم ولی این اولین مجموعه داستان کوتاهی بود که رفته بودم سراغش . دقیقا یادم است از قفسه ی تنه درختی پاتوق کتابی که آن سال توی خیابان مسجد سید اصفهان بود، از لابلای کتاب هایی که (چلیده) شده بود توی هم، برش داشتم . اولش دو به شک بودم بخرمش یا نه؟! ولی آخر سر گفتم باداباد و گذاشتمش روی کپه ی کتابهایی که روی میز چوبی وسط سالن کتابفروشی تلنبار کرده بودم . همان سال چندتا از داستان هایش را خواندم . حتی یادم است توی کدام اتاق و چطور لم میدام روی بالش و پایم را می انداختم روی آن پا و میخواندمش . حالا بعد از چندسال ، هربار که نه ولی خیلی وقت هایی که میخواهم داستانی بنویسم که فرم روایتش سر راست و مخاطب پسند باشد ، میروم سراغش و یکی دو داستانش را میخوانم. امیر مهدی حقیقت با ترجمه ی شیرینش کاری کرده که مالامود برایم اسطوره ی روایتگری پخته و بی آلایش شود . اگر بخواهم در یک جمله کفش های خدمتکار را تعریف کنم : مجموعه داستانیست غم بار، با شخصیت پردازی های فوق العاده که به قلمی گرم ، طنازانه روایت شده اند .
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.