یادداشت سهیل خرسند
1401/9/13
3.4
2
داستانی کوتاه، ساده، اما به شدت قابل تامل! آقای «مصطفی مستور»، ۱۰۰ به شمایی که از نوشتن به زبان فارسی(زبان مادری) عاجز و ناتوان هستی میدم که دیگه به سراغ ترجمه نری! این اراجیف که یک دهم از صدها اشتباهت در یک داستان کوتاهه به چه معناست؟ «ئه» ؟!، «همسر»؟!، «دیشب»؟!، «این ئه»؟!، «نمیآد»؟!، «یادت ئه»؟!، «اصل ئه»؟، «چی ئه»؟!، «معیوب ئه»؟!، «چی ئه»؟! وقتی در نوشتن به زبان مادری عاجز و ناتوان هستید، بروید و از اول ابتدایی پشت میز مدرسه بنشینید! از مترجم، که حالم را بهم زد که بگذریم، داستان من را به شدت به فکر برد! همهی ما در زندگی به علل و دلایل مختلف گاهی وقت فکر کردن به برخی چیزها را نداریم و یا اصلا نمیخواهیم به برخی موارد فکر کنیم، اما در زمان و مکانی که فکرش را نمیکنیم آن موضوع بدون آن که بتوانیم از آن فرار کنیم، میشود همهی فکر ما! موضوع داستان در مورد «آیریس» و شوهرش است. آنها در رختخواب خود خوابیدهاند و ساعت سه بعد از نیمهشب صدای زنگ تلفن توی خانه میپیچد. تا اینکه... . کارنامه یک ستاره بابت عجز و ناتوانی مترجم، یک ستاره بابت اینکه داستان تکبعدی بود از کتاب کسر، و نهایتا سه ستاره برایش منظور مینمایم. سوم دیماه یکهزار و چهارصد
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.