یادداشت سیده زهرا ارجائی

روح عزیز
        

بهترین معرفی این کتاب همان است که ابتدای کتاب نوشته شده:
در زندگی روزهایی هست که عادی و معمولی به نظر می‌آیند. نه کسی درخشندگی رنگشان را می‌بیند، نه عطر جادویی‌شان را در هوا حس می‌کند؛ اما وقتی یک حادثه‌ی کوچک می‌آید و به سنگینی کوه دماوند می‌افتد روی زندگی و همه چیز را خراب می‌کند، همان روزهای عادی و معمولی که کسی حاضر نبود برایشان تره خرد کند، روزهای دور و درخشانی می‌شوند که آدم حاضر است برای برگرداندن آن‌ها، هر کاری بکند، هر کاری... 


وصف این کتاب را زیاد شنیده‌بودم؛ از مینو کریم‌زاده هم کتاب دیگری خوانده‌‌بودم و دوستش داشتم. دیده‌بودم که چقدر خوب به مسائل نوجوان امروز می‌پردازد؛ اما تا امروز که فرصت کردم این کتاب را بخوانم نمی‌دانستم موضوعش چیست... 
شروع به خواندن داستان که کردم، همین نیم صفحه‌، با عنوان «پیش از ماجرا» مرا میخکوب کرد پای داستان... کمی جلوتر که رفتم, وقتی متوجه حال آرش شدم، وقتی دیدم چطور یک روز عادی‌اش، تبدیل شده به وضعیتی که باید باری به سنگینی دماوند را به دوش بکشد، می‌خواستم کتاب را کنار بگذارم، اما تصمیم گرفتم ادامه دهم. بخوانم و ببینم برای آرش و مادر آرش چه پیش می‌آید؛این کمای لعنتی چطور تمام می‌شود؛ خیلی خوب، یا خیلی بد؟ .... 
من این کتاب را تجربه‌کردم بودم؛ در تابستان ۱۴۰۲؛ البته نه در جایگاه آرش، که در جایگاه مادر یک خانواده... آن چه آرش درحال تجربه‌اش بود را من از زاویه‌ای دیگر دیده بودم! 

آرش در این ماجرا زمان‌هایی را در می‌یابد که وقتی از دست رفتند جبران کردنشان بسیار سخت و شاید ناممکن است؛ زمان‌هایی که در بی‌حوصلگی یا حواس‌پرتی‌های نوجوانی، فدا می‌شوند و در ازای از دست رفتنشان چیزهایی را از ما می‌گیرند که قدر بودنشان را نمی‌دانستیم! 

در ضمن ماجرای آرش و خانواده‌اش، ماجرایی دیگر هم در جریان است، ماجرای دختری که پدرش را از دست داده و حالا قرار است یک ناپدری وارد زندگی‌اش شود... نویسنده به خوبی در طول داستان به این موضوع پرداخته‌است... 
تنها نکته‌ی نامطلوبی که در داستان دیدم، همین ارتباط راحت دختر و پسر نوجوان با هم بود، پیام دادن‌ها و دیدار و صحبت‌ها، قرار شام بیرون از خانه‌ی آن‌ها با هم و... آرش، شماره‌ی تِلّی را از تلفن همراه مادرش برمی‌دارد و به او پیام می‌دهد؛ چون مادرش از او خواسته به تلّی کمک کند تا مشکل بزرگش حل شود! نمی‌دانم، ولی شاید می‌شد این شخصیت هم پسر می‌بود و ...

خلاصه این که روح عزیز از آن‌هایی است که به همه توصیه می‌کنم بخوانندش؛ مگر نوجوان‌هایی با روحیه حساس، که دیدن و شنیدن و خواندن غم سنگین بیماری مادر، بیش از توان روحشان است... 
و البته معرفی کردنش به دخترهای نوجوان برایم راحت‌تر از پسرهاست، هرچند که شخصیت اولش پسری نوجوان است... 
      
5

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.