یادداشت فاطمه
1403/5/15
"یادداشتهای یک پزشک جوان" به پایان رسید. خب راستش را بخواهی عمیقا ترسناک است اینکه تو را از بیمارستانی با کلی نیروی متخصص به قصبهای دور افتاده -تک و تنها و با حداقل تجهیزات موردنیاز- برای طبابت بفرستند. کسی که شرایط مشابهی را از سر گذرانده باشد، متوجه میشود با وجود اینکه لازمه طبابت کردن و طبیب شدن مطالعه است، مطالعه است و مطالعه است؛ اما برای طبیب شدن همین مطالعه به تنهایی کافی نیست. پرداختن به این موضوع -طبابتِ شایسته-، شاید نیازمند زمانی به درازای سالها باشد. اما راه آسان و در دسترس، پرس و جو از قَدَرهاست؛ آنها که قلم فرسودهاند و موی سپید کردهاند و عمر در این راه سپری کرده اند. از آنها هم که بپرسی جواب واحدی دریافت نخواهی کرد. گاهی افسانههایی از کارهای خارقالعاده و گاهی شاید ابرانسانی خواهی شنید، و گاهی هم متوجه میشوی سادهترین و کلیشهای ترین راهها به نتایج خوبی رسیده اند. انگار هرکس در این مسیر، راه خودش را پیدا کرده و میرود. اما وجه اشتراک همه اینها را به گمانم یافتهام: برای طبیب شدن -طبیبی شایسته- اشتیاقی نسبتا عمیق و شهامتی تمام و کمال نیاز داری.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.