یادداشت فاطمه محرابیان
1400/9/4
من با محمد در این کتاب به ماموریت رفتم و مانور رو به خوبی پشت سر گذاشتم و خاطرات شهید شاهرودی را خواندم و برای مظلومیتش اشک ریختم و با یک خدا رحمتش کند گذشتم و رفتم سراغ النازو باز جویی اش کردم و بعد در کنار ابوالفضل با موتور زمین خوردم و آن نامرد ها حسابی با چوب و چماق نوازشم کردند و بعد با 233 برای نجات برادر جانم رو فدا کردم و در کنار خانم عبداللهی به مرکز کهریزک رفتم و دست فائزه که قصد سیاه نمایی داشت رو برای همه گان رو کردم و بعد به سختی با محمد همراه شدم و به دو بچه کوچک ۲۳۳ خبر یتیم شدنشان را دادم. و در آخر این حقیر از نویسنده خبره کتاب تشکر میکند که کتابی نوشت که در کتابخوان کردن امثال من بسیار موفق بود. و العاقبة للمتقین؛ )
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.