یادداشت محمدعلی نخلی
1401/9/7
3.4
97
«تولستوی و مبل بنفش» داستان زندگی همه عاشقان کتاب است. «نینا سکنویچ» در دهه چهارم زندگی اش بعد از تلخی ها و شیرینی های زیادی که در این سالها تجربه کرده، نمی داند چرا دارد زندگی می کند. او سوال هایی دارد که همه ما یک روز از خودمان پرسیدیم. دارد چه کار می کند؟ به کجا می خواهد برسد؟ چرا خواهرش «آن ماری» از دنیا رفت ولی او هنوز زنده است؟ زندگی با این همه سختی کوچک و بزرگ چه فایده دارد؟ سوال ها آماده است. از چه راهی به آنها جواب بدهد؟ همانطوری که همیشه داده. همانطور که پدر و مادرش یادش دادند. آنهم راهی نیست جز کتاب خواندن. او تصمیم می گیرد با کتاب خود را درمان کند. نه یک کتاب و دو کتاب. نینا تصمیم می گیرد یک سال تمام هر روز یک کتاب بخواند. ۳۶۵ کتاب در یک سال. چرا؟ چون او همیشه در زندگی از کتاب ها کمک گرفته است و آنها مشکلاتش را حل کرده اند. اما جالب اینجاست که درصد کمی از «تولستوی و مبل بنفش» به پرداختن در مورد یکسال کتابخوانی نویسنده می گذرد. پس او ۲۷۰ صفحه از چه می گوید؟ از اصل قضیه. از اینکه کتابها چطور آدم را درمان می کنند. چه کتابی به او یاد داد که غم فقدان خواهرش را تسکین بدهد؟ چطور یک کتاب در کودکی به او یاد داد در جزئیات دقت کند؟ از این می گوید که کدام کتاب و چطوری یادش آورد که حرف های کوچک چقدر تاثیرهای بزرگ دارند. از اینکه هدیه دادن و هدیه گرفتن کتاب برایش چه تجربه هایی داشته. خلاصه شما در این کتاب تجربه یک زن چهل و چند ساله شدیدا کتاب خوان را می خوانید و اگر مثل من عاشق کتاب باشید به او غبطه می خورید و اینکه زندگی با کتاب چقدر می تواند لذت بخش باشد را تجربه می کنید. . پ.ن: نویسنده کتاب را با لحن و داستان خوبی شروع کرد. اما تا آخر کتاب نتوانست ادامه دهد. هرچند محتوا در تمام کتاب در اوج بود. پ.ن۲: اولین بار بود که از کسی که مثل خودم دیوانه وار کتاب دوست دارد درمورد کتاب می شنیدم. تجربه جدید و لذت بخشی بود. پ.ن۳: اگر کتاب خوان هستید که بخوانید و از حس های مشترکتان با نویسنده لذت ببرید. اما اگر کتاب خوان نیستید حتما بخوانید که بفهمید کتاب چه گوهریست.
2
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.