یادداشت سلمان نظافت یزدی

                نه لهجه‌ها اهلی می‌شوند و نه غربت عادی!

وقتی آواره می‌شویم یا مهاجرت می‌کنیم، فقط تن‌مان نیست که آواره و مهاجر است، خاطرات و کلمات هم آواره‌اند و در این هجرت ما چیزی را از دست خواهیم داد که دیده نمی‌شود. لذت یا تجربه حرف زدن با زبانی که در آن متولد شده‌ایم. همه فرهنگ‌ها چیزهایی دارند که غیر قابل ترجمه است و بالطبع آدم‌ها هم حس‌هایی دارند که قابل بیان با زبانی غیر از زبان مادری نیست. 
کتاب «لهجه‌ها اهلی نمی‌شود» اگرچه در مجموعه زندگی میان زبان‌ها و با توضیح تجربه‌ی زندگی میان زبان‌های عربی و انگلیسی از سوی نشر اطراف چاپ شده است، اما در بیشتر ناداستان‌هایی که از نویسندگان با ملیت‌ها مختلفی همچون مصری، مراکشی، لبنانی، فلسطینی و... در کتاب قرار گرفته حرف فراتر از زیستن میان دو زبان می‌رود و به تفاوت‌های فرهنگی، غم غربت، دلتنگی برای وطن، سیاست، آوارگی، تنوع فرهنگی و یکسان‌سازی فرهنگی از زوایای مختلف می‌پردازد.
بیشتر نویسندگان این کتاب با این‌که بیشتر عمرشان را در آمریکا زندگی کرده‌اند اما حداقل در نوشته‌هایشان از آمریکایی شدن تن زده‌اند و پسوند نویسندگان عربی‌آمریکایی را برای خودشان حفظ کرده‌اند و انگار برای بعضی از این نویسندگان مسئله از همین‌جا شروع می‌شود که تو وقتی برچسب عربی‌آمریکایی یا دو ملیتی را داری دیگر به‌طور کامل نه عرب هستی و نه آمریکایی! تو به هیچکدام از این‌ها تعلق نداری. اگر برج‌های دوقلو فرو بریزد یا یک عرب انتحاری کند پای تو به دلیل عرب بودن گیر است و لااقل یک‌نفر پیدا خواهد شد که نسبت جغرافیایی یا نژادی‌ات را به تو یادآوری کند. برای خیلی از مهاجران عرب و مسلمان فروریختن باوری بوده است و به آن‌ها یادآوری کرده که در کشوری دیگر مهاجر هستند. این تجربه را پائولین قلدس در ناداستان «راهم را گم می‌کنم به خوبی شرح می‌دهد؛« من براساس اخبار روز تعریف می‌شوم. آفتاب‌پرست‌هایی هستیم که رخدادهای سیاسیِ زمانه رنگ‌مان را تغییر می‌دهد.»
از سوی دیگر چون در وطن خودت نبوده‌ای احتمالا از سوی خانواده یا هم‌وطنانت صلاحیت نظر دادن در خیلی از مسائل را نداری و حتی شاید دیگر تو حتی عرب هم نباشی و تنها توریستی باشی که گاهی به کشور خودت هم سر می‌زنی.
اما آدم‌های آواره یا مهاجرانی که می‌نویسند این شانس را دارند که برای خودشان در کلمات وطنی بسازند، آن‌ها در سرشان و کلماتشان پنهان می‌شوند و هرچیزی که از ظلم و سرکوب و غربت دیده‌اند در نوشته‌هایشان با دیگران شریک خواهند شد. این نویسندگان در کنار رنج غربت، فرصت این را داشته‌اند در فرهنگی دیگر رشد کنند و صدای خودش و فرهنگ کهن خودشان را با تمام زشتی و زیبایی‌هایش برای جهان شرح دهند.
یکی دیگر از ویژگی‌های این کتاب مترجم فقید آن بتول فیروزان است که خودش تجربه زیستن در میان زبان‌ها را داشته است و خانه را بیشتر موجودی زبان‌مند می‌داند تا مکان‌مند. 
«لهجه‌ها اهلی نمی‌شود» در 188 صفحه، ناداستان‌هایی از 10 نویسنده عربی‌آمریکایی که در خود جای داده است که خواندنش می‌تواند پلی باشد میان ما و فرهنگ عربی و با رنج غربت آشنایمان کند.
        

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.