یادداشت حامد علی بیگی

بازمانده روز
        بازمانده روز ، داستانِ «به نیمه ی پر لیوان نگاه کن» است . از همان داستان هایی که وقتی تمامش کردی تصمیم میگیری گذشته را فراموش کنی و تمام هم و غمت را بگذاری برای آینده . از همان هایی که وقتی تمام شد برمیگردی و تک تک روزهای زندگیت را مرور میکنی و اگر دیدی توی گذشته ات خبری نبوده و ته دلت یکجوری شد با خودت میگویی خب آینده را که ازم نگرفته اند .
 بازمانده روز حداقل برای من که اینطور داستانی بود . (اگر به هرمنوتیک اعتقاد داشته باشید) 
ایشی گورو در داستانش با مهارت تمام ، به پیش خدمت خانه ای اشرافی در انگلستانِ قرن بیستم به نام استیونز می پردازد که صاحب خانه ی جدیدش پیشنهاد سفری یک هفته ای به او داده . استیونز که اولش موافق نیست ، با یادآوری نامه ی میس کنتن (پیشخدمت زنی که سالها پیش همکار او بوده ) بعد از مدتی نظرش عوض شده و سفر را آغاز میکند.
داستان ۸ فصل دارد که اگر پیش درآمد را در نظر نگیریم ، هر فصلش روایت یک روز یا یک نصفه روز از سفر استیونز است . فصل هایی که لابلای توصیف مناظر دیدنی انگلستان و ماجراهای سفر ، پرش هایی به گذشته ی استیونز میکند و زمانی را به تصویر میکشد که پیشخدمت مردی بلند پایه به نام لرد دارلینگتون بود . گذشته ای که گاهی به آن افتخار میکند  و گاهی از آن فرار .
 برداشت شخصی من این بود که حتی آنجایی که به گذشته افتخار میکند هم دارد از آن فرار میکند . .
نجف دریابندری الحق و الانصاف برای ترجمه ی این اثر کم نگذاشته و توانسته لحن خشک و رسمی استیونز را به زیبایی هرچه تمام تر در بیاورد .
.
داستان روند کندی دارد و اگر دنبال تعلیق و ماجرایی پر کشمکش هستید ، یا اینکه در رمان خواندن تازه کارید پیشنهاد میکنم سراغ این اثر نروید . .
بازمانده ی روز ، حوصله میخواهد . حداقل آنقدری که بنشینی ۱۰۰ صفحه ای پشت سر هم حرف های خشک و‌ رسمی سیاستمداران بلند پایه ای که از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را بلغور میکنند ، بخوانی و کتاب را کنار نگذاری .
      
1

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.