یادداشت ریحانه شهبازی
7 روز پیش
۱. مصاحبان دیرینها میآیند هستن آنان را پذیرفته است. آنان پروا میکنند به گفتنِ حقیقتِ هستن: هستن، رویداد است. رویداد، آغاز است. آغاز، انجام است. انجام، بدرود است. بدرود، هستن است. «ایماها» ۲. تنها زمانی که قلباً آنچه را در خود شایان اندیشیدن است، بخواهیم، میتوانیم بیاندیشیم. و برای آنکه اندیشیدن بتوانیم، ناگزیر از آموختن آنیم. آموختن چیست؟ آدمی میآموزد، تا آنجا که کُنش و نَهِش خود را با آنچه با سرنوشت وی همخوان است، همآهنگ میکند. ما، زمانی اندیشیدن را میآموزیم که بر آنچه سزاوار تأمل است، التفات کنیم. «اندیشیدن» ۳. علاقهمندی یعنی: در میانِ و در دلِ اشیاء (امور) بودن، در میانهی چیزی بودن و در جوار آن ماندن. اما امروزه، تنها علاقه معطوف به چیزی میشود که صرفاً جالب باشد... و برآنند که زمانی چیزی را جالب میانگاریم که بدان کرامت ویژهای میبخشیم... ... و از رهگذار همین داوری، امر جالب را نیز به چیزی بیتفاوت و به همان سان ملالانگیز بدل میکنیم. اینکه علاقه به فلسفه وجود دارد، هیچ گواهی بر آمادگی ما برای اندیشیدن نیست. «اندیشیدن» ۴. ... حتی صرفاً این موضوع که ما سالیان متمادی (عمرمان را) بر سر رسالات و نوشتههای اندیشمندان بزرگ نهادهایم، هیچ تضمینی بر این نیست که ما خود میاندیشیم یا آمادهایم اندیشیدن را بیاموزیم. به عکس: حتی دلمشغولی به فلسفه میتواند به طرز بیرحمانهای پیشاپیش بفریبدمان که (بپنداریم) میاندیشیم، از آنرو که تنها بیوقفه فلسفه میورزیم. «اندیشیدن» ۵. زبان، خود فینفسه شعر است. زبان، شعرِ آغازین است که قومی به یاری آن از وجود سخن میگوید. شعر، فتوحِ نامیدن وجود و نامیدنِ حقایق اشیاء است. شاعر، با اندیشهی شاعرانهاش به بطنِ وجود میرسد. «هولدرلین و...» ۶. بیایید خود را نفریبیم. همهی ما، از جمله آنهایی که تخصصی میاندیشند، (اغلب) بسیار به فقر تفکر دچاریم. همگیمان در فکر کردن بسی سهلانگاریم. بی فکری زائریست مرموز و زیرک که در دنیای امروز همه جا هست. زیرا ما در این زمانه همه چیز را به شتابناکترین و تباهترین وجه مینگریم، صرفاً از آن رو که بیدرنگ فراموشش کنیم. «وارستگی: گفتاری در باب تفکر معنوی»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.