یادداشت طیبه اژه ای
1402/3/30
جنازه های مان را از بین چاه کشیدند و همراه خودشان بردند. بعد از چند روز، پای که روی مان مانده شد، بیدار شدیم. گفتم: «ما را یافتند.»ء پدر گفت: «آسوده بودیم، باز جنجال شد.»ء کاکایم گفت: «ها، ما را یافتند.»ء پدر دوباره گفت: «نمی فهمند که مرده ها را نباید بیدار کنند.»ء گفتم:«ما که نمردیم، ما کشته شدیم.»ء کاکایم فقط خنده کرد؛ درست مثل وقتی که هنوز زنده بود و خنده می کرد، خنده کرد.. روایتی از افغانستان، روایتی از جنگ مثل هر مجموعه داستانی، هم داستانهای قوی داره و هم ضعیف اما به خوندنش میارزه آخر کتاب یه واژه نامه هم داره که هرچند همه ی لغات ناآشنای کتاب توش نیست ولی خیلی خوبه
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.