یادداشت مهدی منزوی
1403/7/7
"من منچستریونایتد را دوست دارم" دومین رمان نويسنده جوان و آینده دار "مهدی یزدانی خرم" تا مدتها فکر میکردم این کتاب درباره فوتباله، منم که علاقه ای به کتابهای فوتبالی نداشتم اصلا طرفش نرفتم تا اینکه یجا خوندم "رضا امیرخانی" از این کتاب تعریف کرده بود، ب ای همین کنجکاو شدم بخونمش بعد دیدم انگار در کمال تعجب بعضی خوانندگان که حتی نقد هم نوشته بودن دلیل نامگذاری کتاب رو نمیدونستن! اوایل کتاب اشاره میکنه به دانشجوی تاریخ سر چهارراه ولیعصر و آن طرف خیابان که تلویزیون غول پیکر فروشگاه فوتبال پخش میکند. لکه های سرخ و نقطه های سفید که با هم بازی میکنند. البته اینجا نویسنده به اسم رمان بعدی خودش هم اشاره کرده "سرخ سفید"! در آخرین صفحه کتاب هم دوباره به همین صحنه برمیگرده: "پسر میشنود که فوتبال بین منچستریونایتد و یک تیم دیگر است" از علاقه ای که نویسنده به مرحوم صدر دارند احتمالا میشه برداشت کرد که علاوه بر کراته به فوتبال هم علاقه مند هستند و این رنگ سرخ و خون که همه جای داستان دیده میشه و حتی در رمانهای بعدی هم ادامه داره دستمایه اصلی نویسنده هست همانند چهارمین و آخرین اثر چاپ شده نویسنده "خون خورده". اول کتاب نوشته: " تمام شخصیت ها،اشیا،ماجراها،خرده ریزها و فضاهای این رمان واقعی هستند، ولی هرگونه تشابه از هرنوعش ربطی به چیزهایی که دور و برمان است،ندارد،مگر مرده ها که آن ها هم زبان بسته هستند تا روز حشر. آمین." از شخصیت های واقعی برای نقش های داستان الهام گرفته شده، یک جاهایی ضرب آهنگ و ریتم خیلی تنده انگار که دارید فیلمی تماشا میکنید و دوربین روی دست داره حرکت میکنه و از این صحنه بدنبال نقش بعدی حرکت میکنه تا به صحنه بعدی برسه. نحوه جمله بندی های آقای مهدی خرم هم امضا خودشون هست مثل رسم الخط رضا امیرخانی، و چون خودشون دانش آموخته ادبیات فارسی هستند حتما عمدی در کار هست و در همه رمان ها به "موخوره" اشاره دارند که احتمالا با وجود محاسن بلندشون یکی از دغدغه هاشون هم هست! "دختر اصلا حواسش به موهای موخوره گرفته اش نیست، یا اصلا وقت نمی کند برود آرایشگاه زنانه ای که با خط نستعلیق بالایش نوشته اند سالن زیبایی ناتاشا،تحت لیسانس شوارتسکف آلمان و زیرش با قرمز توضیح داده اند آرایش عروس با آخرین متد پاریس و بعد هم سال تاسیس ۱۳۴۷." داستان روایتی است از روزهای کودتای ۲۸ مرداد، یک دانشجوی تاریخ با بیماری سرطان خون نامید از درمان که انگار سفر کرده به اون دوران، روایت ها خیلی جذابن و خشن، پر از کشت و کشتار و جنازه و خون. روح های سرگردانی هم در داستان هستند که نظاره گر وقایع گذشته و حالند و در رمان های بعدی هم وجود دارند ولی من دوسشون ندارم و کلا از ورود این عناصر سورئال در داستان خوشم نمیاد ولی در کل یکی از جذاب ترین رمانهایی بود که تا حالا خواندهام و بنظرم بهترین رمان آقای یزدانی خرم. اگر روح خیلی لطیفی دارید و تحمل دیدن خون و خونریزی ندارید خوندن این رمان رو بشما توصیه نمیکنم!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.