یادداشت H.h,v

H.h,v

H.h,v

1403/9/14

اسم من میناست
        نمی دونم بقیه با من موافقن یا نه اما مینا  واقعا سردرگم بود و  گاها یک چیز درست یا غلط رو کاملا واقعیت خودش قرار میداد بدون اینکه ذره ای در موردش  تحقیق کنه  ، یک جور هایی متوهم بود ...گاها حتی فرق درست و غلط هم نمیدونست و بقیه رو چنان که باید درک نمیکرد  و مادرش که همدردش بود هم بهش فرق خیال و واقعیت رو یاد نداده بود . مینا دنیای قشنگی داشت  ولی از  یک جایی به بعد داستان ان چنان جذابیتی نداشت  و همش  در مورد چیزای مودی  و بی معنا فکر میکرد . قبول دارم تا حدی کوچیک بود و درکش میکنم که نخواد تو واقعیت زندگی کنه ولی  تهش باید با یه تراپیست حرف میزد ، جدی میگم .
      
5

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.