یادداشت علی سلطان زاده

اخلاق صغیر "اندیشه هایی برآمده از زندگی ویران"
        اولین بار «اخلاق صغیر» در سال 1951 منتشر شد و یکی از متون اصلی نظریۀ انتقادی محسوب می‌شود. آدورنو نوشتن این کتاب را در سال 1944، در بحبوحۀ جنگ دوم جهانی و هنگامی که به عنوان یک تبعیدی در آمریکا زندگی می‌کرد، آغاز کرد و در سال 1949 نگارش این کتاب به پایان رسید. این کتاب از 152 قطعۀ کوتاه تشکیل شده: بعضی از این قطعات یک صفحه‌ای هستند و حجم برخی از این قطعات به چهار صفحه هم می‌رسد.
در ترجمۀ این کتاب اشتباهاتی وجود دارد که اگر کسی بخواهد با دقت زیاد «اخلاق صغیر» را بخواند، مهم است که این اشتباهات را بداند. من در اینجا به بعضی از این اشتباهات اشاره می‌کنم. جملۀ اول کتاب را حمید فرازنده (مترجم این کتاب) اینگونه ترجمه کرده است: «دانش اندوه‌زا [...] مربوط به حوزه‌ای است که از دیرباز به مثابۀ قلمرو راستین فلسفه پذیرفته شده، اما از وقتی تنها تبدیل به یک روش شده، در معرض اهمال‌اندیشی، بلهوسی برای نغزگویی و سرانجام فراموشی قرار گرفته».
«دانش اندوه‌زا» در مقابل آن چیزی است که نیچه به آن «دانش طربناک» یا «حکمت شادان» می‌گوید. اگر بپرسیم که از نظر آدورنو چه چیز تبدیل به یک روش شده و چه چیز در معرض اهمال و فراموشی قرار گرفته، با توجه به ترجمۀ فرازنده، پاسخ یک چیز است: دانش اندوه‌زا. در حالی که طبق ترجمۀ انگلیسی منظور آدورنو دقیقاً این نیست. آنچه از نظر آدورنو تبدیل به روش شده، خود فلسفه است و آنچه در معرض فراموشی قرار گرفته، دانش اندوه‌زا است.
دانش اندوه‌زا، دانشی است که در مورد قواعد درست زندگی کردن سخن می‌گوید و عرصۀ حقیقی فلسفه، مربوط به همین دانش بود. آدورنو در این کتاب قصد دارد که به همین حوزه (دانش اندوه‌زا) بپردازد. به نظر آدورنو فلسفه قرار بود که از زندگی سخن بگوید؛ اما آنچه فیلسوفان به آن «زندگی» می‌گفتند، امروز به مصرف‌گراییِ صرف تبدیل شده است.
در قطعۀ 41 کتاب، آدورنو در مورد فلسفۀ آکادمیک سخن می‌گوید و حرفش این است که علی‌رغم وجود تعصب، تنبلی و دغدغه‌های مالی در بین فیلسوفان آکادمیک، هنوز هم می‌توان گفت که فلسفه حقیقی در دانشگاه وجود دارد. در همین قطعه، (به طور دقیق‌تر: در صفحۀ 102) فرازنده اینگونه ترجمه کرده که «اگر آکادمسین‌ها به دفاع از اصل «من می‌اندیشم پس هستم» می‌پردازند...» در حالی که ترجمۀ انگلیسی کتاب این نیست. جملۀ «من می‌اندیشم پس هستم» در فلسفه جملۀ معروفی است که به نام دکارت گره خورده است. آدورنو می‌گوید این جملۀ مشهور و قاعدۀ دکارتی در بین دانشگاهیان و فلاسفۀ آکادمیک معکوس شده و به این صورت درآمده: «من هستم پس می‌اندیشم». در همین صفحه عبارت Being-in-the world که از کلیدی‌ترین عبارات هایدگر در کتاب «هستی و زمان» است، به صورت «پرتاب شدگی» ترجمه شده، در حالی که ترجمۀ صحیح آن، «در جهان بودن» است.
در قطعۀ 79 آدورنو از عقیده به اینکه زوال عواطف و احساسات، برای کارکرد بهتر عقل مفید است، انتقاد می‌کند. بعضی‌ها معتقدند که برای بهتر اندیشیدن، باید از احساسات و خواهش‌ها و امیال دوری کرد. آدورنو با چنین دیدگاهی مخالف است و می‌گوید اتفاقاً این قابلیت‌های آدمی با تأثیرگذاری متقابل بر هم پیشرفت کرده‌اند و جداسازی آن‌ها از هم موجب پسرفت است. به گفتۀ آدورنو حتی تقسیم کار و تخصصی شدن دانش‌ها هم دقیقا به خاطر همین جداسازی حوزه‌های مختلف زندگی از هم، برای انسان دشواری‌هایی ایجاد کرده است.
بخشی از متن آدورنو در این قطعه با ترجمۀ فرازنده به این صورت است: «تنگ‌نفسیِ ذهنیِ حاصل که با زدوده شدن بعد تاریخیِ خودآگاه به اوج خود رسیده است، مستقیماً به کور شدنِ درک سنتتیک می‌انجامد». مترجم به جای اصطلاح synthetic apperception (در فلسفۀ کانت) از «درک سنتیک» استفاده کرده است. apperception یعنی ادراک نفسانی (یا ادراک خود) و تعبیری است که کانت از نظام متافیزیک لایبنیتس اقتباس کرده و دلالت دارد بر هر تجربه‌ای که سوژه می‌تواند متعلق به خود بشمارد و به زبان ساده‌تر معادل «تجربه خودآگاهانه» است. synthetic هم سال‌ها در متون فلسفی ما به «تألیفی» و گاه «ترکیبی» ترجمه می‌شود. پس این عبارت می‌توانست به صورت «تجربۀ خودآگاهانۀ ترکیبی» ترجمه شود.
مواردی که از اشتباهات ترجمه‌ای این کتاب نقل کردم، از یادداشت «اخلاق ترجمه در ترجمه اخلاق صغیر» نوشتۀ صالح نجفی گرفته شده است. متن کامل این یادداشت در اینترنت هست. به نظرم بعضی از ایرادات نجفی به ترجمۀ این کتاب بیش از حد سختگیرانه است. کتاب آدورنو از نظر من نمرۀ 4 دارد، یک نمره هم به خاطر ترجمه از آن کم می‌کنم و به آن 3 می‌دهم.
      

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.