یادداشت محبوبه طاهری
1400/8/10
رمان ملت عشق، که نام اصلی آن «چهل قاعدۀ عشق» است، در مدت زمان کوتاهی به یکی از مشهورترین رمانهای عاشقانه تبدیل شد. الیف شافاک نویسنده ترک این کتاب توانسته با روایت موازی دو داستان سفری از غرب به دل شرق و فرهنگ صوفیانۀ آن بزند و قصۀ جذاب عاشقانهای را تعریف کند. او از تغییری صحبت میکند که عشق در زندگی انسانها ایجاد میکند. از معنایی که به واسطۀ تجربۀ عشق انسانها در زندگیشان میتوانند درک کنند. این کتاب دو داستان و گویی دو رمان را به صورت همزمان روایت میکند. داستان اول مربوط به زنی به نام اللا روبینشتاین است که در قرن بیست و یکم در بوستون آمریکا زندگی میکند. اللا که همسر و مادر خانوادهای آمریکایی است تمام زندگی و وقت خود را صرف خانوادهاش کرده است. با اینکه همسر او، دیوید، دندانپزشکی موفق است اما رابطۀ آنها چندان عاشقانه نبوده و اللا سالهای زندگیاش را در سکوت و بیعلاقگی صرفاً صرف امور خانواده کرده است. اما داستان دوم این کتاب، به طور کلی، داستان متفاوتی است. این داستان مربوط به زندگی شمس تبریزی و سفرهای او به سمرقند، بغداد و قونیه و دیدار مشهورش با مولانا است. اللا که تا چهل سالگی کاری جز پرداختن به بچهها و انجام امور خانهداری و منزل نداشته است درست در آستانه چهل سالگی تصمیم به تغییری بزرگ در زندگیاش میگیرد. او که به تازگی در یک انتشارات مشغول به کار ویراستاری شده با نسخه خطی کتاب «ملت عشق» روبرو میشود و حین شروعِ ویراستاری این کتاب وارد داستانی عظیم و عجیب میشود که تمام زندگی و افکار او را تحت تاثیر قرار میدهد. این کتاب، که نوشتۀ عزیز زاهارا است، بازگوکننده دیدار شمس و مولانا و ورود شمس به زندگی مولاناست. کتابی که در آن چهل وادی عشق روایت شده و چنان قدرتی دارد که اللا کمکم با نویسنده این کتاب احساس نزدیکی بسیاری کرده و بعد از یک سری ایمیل تصمیم به سفر و دیدار او میگیرد. دیداری که وعده عشقی عظیم و اساطیری را به اللا میدهد. حالا دیگر زندگی اِللا و هستی شخصی او در اولویت قرار می گیرند. عشق بالاتر از هر اولویتی در لیست اولویتهای او قرار میگیرد. عشق به عزیز، نویسنده رمانی که اِللا کار ویرایش آن را به عهده دارد، زندگی اِللا را زیر و رو میکند. اِللا شناکردن در دریای عشق را می آموزد، عاشق میشود. جرأت زندگی دوباره مییابد. عشق به عزیز زندگی خاموش و بیروح او را به سمت شور و عشق زندگی میکشاند. هر کسی که رمان ملت عشق را خوانده باشد، بیشک از آن تاثیر میگیرد. دلیلش بیشتر به خاطر شمس تبریزی است. از قواعد عشق او تا شخصیت قویاش و اعتقادش به خدا. چهل قاعدۀ عشق که از زمانهای مختلف توسط شمس نقل شده است، میتواند دیدگاه مخاطب را به زندگی و روابطِ آشکار او با فلسفه زیستن و انسانیت تغییر دهد، این همان چیزی است که شمس در مولانا ایجاد کرد: خدا را در هر ذره از کائنات میتوان یافت، صفت او در هر ذره هست زیرا او همهجا هست. اگر در زندگی به گوشهنشینی و عزلت غنائت کنی هرگز موفق به کشف حقیقت نخواهی شد. به هر سو که میخواهی سفر کن اما بدان که هر سفر، سیاحتی به درون است. هر آن که به درون خود سفر کند همانا طیالارض کرده است. ما چیزها را همانطور که هستند نمیبینیم، ما آنها را همانطور که هستیم میبینیم. و... ملت عشق در پنج فصل نوشته شده: خاک:عمق و آرامش آب: تغییر و جریان یافتن باد: رفتن یا کوچ کردن آتش: گرما و نابودی خلا: تاثیر نبود چیزها
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.