یادداشت شهاب سامانی
1401/3/8
چند سال پیش باید یک دورهی آموزشی را برای استخدام در شرکتی که امروز در آن کار میکنم میگذراندم. پیشنهاد مدیر آن روزهای شرکت گذراندن دوره در "سازمان مدیریت صنعتی" بود. من قبل از آن حتی نام این سازمان را نشنیده بودم. برای این که زودتر دوره را شروع کنم همان روز آدرسش را پیدا کردم و به آنجا رفتم. اولین چیزی که با دیدن سازمان مدیریت صنعتی توجه من را به خود جلب کرد، معماری ساختمان سازمان بود. گویی همه چیز در این ساختمان درست و با حوصله سر جای خود قرار گرفته بود. ساختمانی متواضع و نه چندان بلند در مرکز یک حیاط نسبتا سرسبز. هر کدام از طبقات کلاسهای متعددی داشت با صندلی و میزهای کلاسیک دانشگاهی. به غیر از ساختمان، در طول دوره نیز تجربهای فراموش ناشدنی داشتم. در کلاسها همه چیز به موقع، منظم، کاربردی و هماهنگ با نیاز آن زمان صنعت بود. خیلی از افراد شرکتکننده نیز مثل من از طرف یک شرکت، اداره یا نهاد تخصصی در آن دوره ثبتنام کرده بودند تا با شرکت در این دوره کمک ویژهای به سازمان مطبوع خود کنند. تا قبل از خواندن کتاب "تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی در ایران"، من از تاریخچهی تاسیس این سازمان به عنوان یکی از نهادهای باقیمانده از دههی چهل اطلاعی نداشتم. دههای که به روایت رضا نیازمند، موسس سازمان مدیریت صنعتی، دورهای درخشان در تاریخ اقتصادی ایران بود که در آن تکنوکراسی یا فنسالاری بر نهادهای اقتصادی ایران تسلط داشت. دههی چهل به روایت بسیاری از آمارها دورهای قابل توجه از نظر رشد اقتصادی، رشد صنعت و کارخانجات داخلی، اشتغال و به طور کلی شکوفایی اقتصادی ایران بوده است. در این دوره نساجی داخلی رونق گرفت و ایران از بسیاری از رقبای خود در صنایع ماشینسازی، فلزات، معدن، لوازم خانگی و حتی رفاه عمومی پیش افتاد و از پیشتازان رشد اقتصادی در جهان بود. در کتاب تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی در ایران، علیاصغیر سعیدی، عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، تلاش میکند زوایای مختلف این دوره از تاریخ ایران را از خلال گفتگو با یکی از مدیران و صنعتگران برجستهی آن دوران، یعنی دکتر رضا نیازمند، روشن کند. این گفتگوها بین سالهای 1390 تا 1392 انجام شده است که در آن زمان 90 سال داشتند. از دکتر نیازمند به عنوان کارآفرین، صنعتگر، مدیر ارشد اجرایی اقتصادی و از بنیانگذاران توسعه صنعتی در ایران یاد میشود. او نقش برجستهایی در احداث کارخانجات و صنایع بزرگ کشور همچون تراکتورسازی تبریز، ماشینسازی تبریز، ماشینسازی اراک، آلومینیوم اراک و صنایع مس سرچشمه داشت. او همچنین در سالهای بین 1342 تا 1346 معاون وزیر اقتصاد و سرپرست صنایع و معادن کشور بود. خواندن روایتهای بیواسطه از کنشگری که خود به طور مستقیم در یک دورهی تاریخی حضور داشته است (اصطلاحا تاریخ شفاهی) یکی از روشهای شناخته شدهی پژوهش در تاریخ است که میتواند پنجرهای نو بر شناخت یک دورهی زمانی بگشاید. در این کتاب نیز روایتهای رضا نیازمند گوشههایی ثبت نشده از تاریخ توسعه صنعتی ایران را روشن میکند و سوالات و موضوعات متعددی را مطرح کند. با این حال همانطور که سعیدی نیز در پیشگفتار کتاب ذکر کرده است قضاوت نهایی در مورد صحت و اعتبار روایتهای این چنینی بر عهده عالمان و محققان تاریخ است. همواره باید تاریخ شفاهی را، همچون هر روایت دیگری از تاریخ، با شک و تردید خواند و نمیتوان برای شناخت دقیق تنها به خواندن چنین روایتهایی اکتفا کرد. چرا که اساسا تاریخ شفاهی بر پایهی روایتهای شخصی و یکسویه است و گذر زمان نیز اعتبار حافظهی انسانی را کمرنگ میکند. علیاصغر سعیدی در پیشگفتار خود دههی چهل را دههی تسلط فنسالاری بر اقتصاد ایران میداند که اگر چه بسیار کوتاه بود (1341 تا 1346 شمسی) اما تاثیری شگرف بر ساختار اقتصادی ایران داشت. طبق تعریف کتاب تکنوکراتها افرادی هستند آموزش دیده و ماهر که در مناصب یا شغلهای خود مشکلات اقتصادی و اجتماعی را تنها با به کارگیری علم و خرد ممکن میدانند. در دههی چهل با دست شستن موقتی شاه از برخی اقدامات اقتدارگرایانهی اقتصادی تکنوکراتها بر اغلب نهادهای اقتصادی ایران تسلط یافتند. به روایت رضا نیازمند در این دوره با کاربرد روشهای علمی و غیرسیاسی برای حل مشکلات اجتماعی و اقتصادی به جای روشهای سنتی، اقتصاد ایران رونق گرفت. با این حال طولی نکشید که شاه از تمرد مداوم تکنوکراتها از دستورات و برخی خواستهای غیر علمی خود (به تعبیر تکنوکراتها) خسته شد و به این ترتیب آنها به مرور از صحنه سیاسی و اقتصادی کشور کنار گذاشته شدند. کتاب از ده بخش تشکیل شده است که دو بخش ابتدایی به زندگی شخصی و پیشینه خانوادگی و تحصیلی رضا نیازمند میپردازد. در بخشهای میانی، نیازمند چگونگی رشد خود از یک دانشجوی جوان تا رسیدن به معاونت وزیر اقتصاد را شرح میدهد و کتاب با دور شدن نیازمند از حاکمیت و رفتن او به شرکتهای خصوصی به آخر میرسد. در این فصلها است که روایتهای جدیدی از صنایع نساجی در ایران، داستان تولید داخلی اتومبیل، شکلگیری نهادهای مدرن نظیر سازمان برنامه، سازمان مدیریت صنعتی، سازمان نوسازی و گسترش صنایع، کارخانجات ذوب آهن، فولاد و آلومینم و مس سرچشمه را میخوانیم. خواندن این روایتها میتواند برای تمام صنعتگران و مدیران و علاقمند به تاریخ اقصادی جذاب، مفید و جدید باشد. کمتر پیش میآید که نیازمند وارد تحلیل شود و روایتها بیشتر حول چگونگی انجام امور مختلف و برطرف کردن مشکلات شکل میگیرد. در این میان خوشبختانه کتاب رنگ و بوی نوستالژی و تصویری گزینشی و کاریکاتوری به خود نمیگیرد و به چیزی که قرار است روایت کند، یعنی تاریخ صنعتی دههی چهل، وفادار میماند. هر چند خب هر کسی ممکن است با خواندن و مقایسهی ناخودآگاه وضعیت عمومی و ادارهی اقتصادی کشور در دههی چهل با آشفتگی این روزها حسرت بخورد. با این حال کتاب وارد قضاوتها و تحیلهای ارزشگذارانه نمیشود و این را میتوان از نقاط مثبت کتاب دانست. اگر با تاریخ آن دوره از ایران آشنایی نسبی داشته باشید، کتاب میتواند برای شما مفیدتر باشد. چرا که روایتها در کتاب بعضا گزینشی است و ممکن است اصطلاحا نخ تسبیح را گم کنید. البته این نقد را میتوان به مصاحبهکننده وارد دانست که میتوانست نقاط عطف کتاب را به روایتی عمیقتر و مفصلتر نزدیک کند. شاید در بعضی نقاط خواننده انتظار روایت جزئیتر یا حتی موشکافانهتری از تاریخ داشته باشد که احتمالا مصاحبهکننده مایل نبوده است تا با سوالاتی چالشیتر بر روایت نیازمند از تاریخ تاثیر بگذارد. انتظار تدوین بهتر مصاحبه و کتاب شاید انتقاد بهتری باشد. بعضی نقاط تکراری کتاب که کم هم نبود میتوانست حذف شود و نکات و سوالات دیگری با تدبیر مصاحبهکننده جایگزین آنها میشد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.