یادداشت بشری رحمتی

        از ملال و نکبت این روزهای سیاه پناه می‌برم به کتاب تنها نجات‌بخش زندگی.
این کتاب بسیار سخت‌خوان بود. توصیه‌ام اینه اگه حال و حوصله ندارین اصن سراغش نرید و اینکه حتما قبل شروع این کتاب حداقل یکی دو تا از آثار دیگه فوئنتس رو خونده باشین که با قلم نویسنده آشنا باشین.
تو این داستان هیچ تایملاین دقیقی در دست نیست و شخصیت‌ها و زمان دائما تغییر ماهیت میدن. همه‌چیز رویا و خیاله و هیچ واقعیت و منطقی وجود نداره.
خاویر و زنش الیزابت ( لیگیا ، بت ، لیزبت ، مده‌آ و... ) به همراه فرانتس و ایزابل با ماشین دارن از مکزیکوسیتی به وراکروز میرن که ماشین‌شون خراب میشه و مجبور میشن توقف کنن و برن هتل تا ماشینشون درست بشه. نیمه‌شب الیزابت میره تو اتاق فرانتس ، ایزابل هم از اتاق خاویر سردرمیاره...
و من فقط تا همینجاش فهمیدم
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.