یادداشت ندا
1402/2/20
〰️ داستان"آکابادورا"براساس یک فرهنگ عجیب قرون وسطایی نوشته شده است. جریان این داستان در دهه ۱۹۵۰ میگذرد که در مورد دختری جوان اهل ساردینیا (#ساردینیا : جزیره ای در ایتالیا و دریای مدیترانه و زادگاه میکلا مورجیا نویسنده این کتاب میباشد) به نام ماریاست که مادر فقیرش او را به بیوه بیفرزندی به نام "بوناریا اورایی" به عنوان فرزند روح میدهد تا از او نگهداری کند بدون اینکه ماریا بداند بوناریا یک آکابادوراست؛ زنی که به درخواست و رضایت خانواده احضار میشود تا به زندگی بیماران سخت، سالخورده یا در حال مرک پایان دهد و مرگ را برایشان به ارمغان آورد. آکابادوراها با لباس سیاه با صورت پوشیده، مخفیانه وارد اتاق بیماران در حال مرگ و... میشوند و بیماران خود را با بالش خفه میکنند یا با پتک چوبی آنها را تا حد مرگ می کوبند و... آنها به واسطه شغل خود بسیار مورد احترام بودند و معمولا زندگی آنان در تنهایی و انزوا میگذشت. آنها که در حاشیه جامعه نگهداری می شدند، برای غذا و پوشاک به همسایگان خود وابسته بودند، زیرا نمی توانستند برای کار وحشتناک خود دستمزد بگیرند. 〰️ هر چند مفهوم آکابادور بسیار غریب است ولی در کتاب به عشق، عشقی مادرانه بین ماریا و بوناریا نیز میتوان پی برد. و در کنارِ این عشق، محیط ساردینیا نیز به صورتی باستانی در داستان نمود پیدا میکند و فرهنگ و سادگی زندگی مردمان ساردینیا در داستان به خوبی مشهود است که به بهترین شکل خواننده به آن پی میبرد. 〰️ داستان از همان ابتدا خواننده را جذب میکند و ارزشهای فردی پیرامون زندگی و مرگ و قدرت عشق را به چالش میکشد. 〰️ داستان "آکابادورا" در می سال ۲۰۰۹ به چاپ رسیده است و گفته میشود تاکنون به ۳۰ زبان زنده دنیا ترجمه شده و جوایز متعددی را از آن خود کرده است و یکی از پر فروشترین کتابهای بینالمللیست.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.