یادداشت عَطیّـــه سادآتـ🌻🌱✨

        «پاشو، بیدار شو! زود باش!»
هری از خواب پرید. خاله دوباره در را کوبید و فریاد زد:
«بلند شو، هری!»
صدای پای خاله‌اش را شنید که به‌طرف آشپزخانه می‌رفت، سپس صدای قرار گرفتن ماهی‌تابه روی اجاق و روشن‌ شدن شعله‌ی اجاق را شنید. هری به پشت غلتید و سعی کرد خواب دیشب را به‌یاد بیاورد. خواب قشنگی بود. در خوابش موتور پرنده‌ای را دید که حس ‌کرد قبلاً آن را جایی دیده‌است. خاله دوباره پشت در آمد...
      
27

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.