یادداشت سیده فاطمه مطهری
1404/1/31
چند سال قبل، مجلهای چاپ میشد به اسم "روایت" که در هر شمارهاش به روایتهای مختلف درباره یک موضوع میپرداخت. شمارهی مورد علاقهی من، آنی بود که سراغ پزشکان و بیماران رفته بود و چند روایت از زبان و تجربهی آنها نوشته بود. قبلترش کتاب "مورتالیته و جیغ سیاه" را خوانده بودم؛ روایتهای خانم دکتری از دوران رزیدنتی زنان و قبلترش کتاب "بگو آآآآآ" و روایتهایش از مشاغل مختلف. این سبک مطالب برایم جذاب بود. روایت آدمها از شغل و موقعیتهایی که در آن بودهاند. انگار زندگی دیگری را زندگی کنم و در موقعیتی قرار بگیرم که هیچ از آن نمیدانستم و در آینده نیز به احتمال زیاد نخواهم دانست. اخیرا کتابی خواندم در همین حال و هوا. یعنی موضوعی که زیاد دربارهاش نمیدانم و احتمال زیاد، نخواهم دانست. کتابی از زبانِ مدیر یک آرامستان. آرامستانی در یکی از شهرهای مرزی؛ خوی. روایتهایی از توقعات آدمها از یک مدیرِ شهری؛ روابط و ساختوپاختهای کاری؛ سرنوشت فوتشدگانِ غیرایرانی و روایتهایی از صاحب عزاها و رفتارهای بعضا عجیبشان. باید بگویم جملاتِ من و هر معرفیِ دیگری که از این کتاب خواندم، نمیتواند جذابیت و تحیر قصههای کتاب را به خوبی بیان کند. خودتان باید بخوانید و با بعضی روایتها بخندید، با بعضی بغض کنید، با بعضی چشمهایتان گرد شود و با بعضی از شدت عصبانیت بخواهید کتابِ بیچاره را به دیوار بکوبید! قلمِ نویسنده یا همان آقایِ مدیرِ شهری که از قضا سالهای قبل وبلاگ مینوشت جذاب است، یعنی مخاطب را به دنبال خود میکشد و اگر مثل من، نخواهید آن را فقط زمانهایی که همسرتان در حال رانندگی است، بلند بخوانید تا او بشنود، خواندنش بهجای یک ماه، نهایت دو روزه یا به عبارتی شش ساعته تمام میشود. تنها نکته اذیتکنندهی قلم، جملاتِ طولانیاش است که نفسِ مخاطب تا فعل بیاید و بعدش نقطه بنشیند، بند میآید. دقیقا شبیه جملهی بالایی. البته ویراستاری کتاب نیز، اصلا خوب نیست که امیدوارم در چاپهای بعدی اصلاح شود. خلاصه اینکه اگر میخواهید چند ساعتی جایِ یک مدیر آرامستان بنشینید، خواندن این کتاب را از دست ندهید. کتاب "قصه قبرستون" نوشتهی حسین شرفخانلو را انتشارات امیرکبیر در سال ۱۴۰۰ به مبلغ هفتاد هزار تومان، منتشر کرده است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.