یادداشت

مارینا
        

با تصوری که از رمان سایه باد داشتم ، شروع به خوندنش کردم اما انتظاراتم رو برآورده نکرد.
مثل سایه باد تم معمایی داشت اما اونقدر گره هایی که ایجاد می‌کرد نویسنده ، جذاب نبود واسه من که درگیر کنه ذهنم رو . به نظرم زیادی با تخیلات آمیخته بود و نمی‌تونستم باهاش همزاد پنداری کنم ؛ شاید اگه فیلمی ازش ساخته می‌شد ، دیدنش برام لذت بخش تر بود.
ترجمه روونی هم نداشت و مخصوصا اوایل کتاب باعث می‌شد خیلی کند پیش برم .

داستان از جایی شروع می‌شه که اوسکار ۱۵ ساله به طور اتفاقی با دختری به اسم مارینا آشنا میشه و با هم تلاش می‌کنن که یک رازی رو کشف کنن :
راز زنی سیاه پوش که هفته ای یک بار به گورستان میاد و سر قبری می‌ره که هیچ اسمی روش نیست...

پ.ن : تنها نکته مثبتش از نظر من ، پایان کتاب بود که یکم به زندگی واقعی پیوند می‌خورد
      
11

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.