یادداشت
1403/8/25
4.0
8
با تصوری که از رمان سایه باد داشتم ، شروع به خوندنش کردم اما انتظاراتم رو برآورده نکرد. مثل سایه باد تم معمایی داشت اما اونقدر گره هایی که ایجاد میکرد نویسنده ، جذاب نبود واسه من که درگیر کنه ذهنم رو . به نظرم زیادی با تخیلات آمیخته بود و نمیتونستم باهاش همزاد پنداری کنم ؛ شاید اگه فیلمی ازش ساخته میشد ، دیدنش برام لذت بخش تر بود. ترجمه روونی هم نداشت و مخصوصا اوایل کتاب باعث میشد خیلی کند پیش برم . داستان از جایی شروع میشه که اوسکار ۱۵ ساله به طور اتفاقی با دختری به اسم مارینا آشنا میشه و با هم تلاش میکنن که یک رازی رو کشف کنن : راز زنی سیاه پوش که هفته ای یک بار به گورستان میاد و سر قبری میره که هیچ اسمی روش نیست... پ.ن : تنها نکته مثبتش از نظر من ، پایان کتاب بود که یکم به زندگی واقعی پیوند میخورد
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.