یادداشت سهیل خرسند
1401/9/13
نامِ کتاب برگرفته از نامِ یک شاهکارِ نقاشی به نام «کشتنِ شوالیه» است که توسطِ «توموهیکو آمادا» (صاحبِ کلبه و پدرِ دوستِ راویِ داستان) کشیده شده و روبرو شدنِ اتفاقیِ راوی با این تابلو که توسطِ نقاش بستهبندی و در اتاقِ زیرشیروانی پنهان شده بود یکی از دو عاملیست که مسیرِ زندگیاش را تغییر میدهد و ضمنا خود استادِ نقاش به دلیلِ علاقهاش به اپرا نام اثرِ خود را از محتوایِ یک اجرای اپرا به نامِ «دون جیووانی» اثر «موتزارت» وام گرفته و به دلایلی که در کتاب میخوانیم، توموهیکو آمادا داستانِ اپرا را با اندکی تغییر به شکلی به تصویر کشیده که شخصی بینام که در اپرا با نامِ «شوالیه» خطاب میشود به خاطرِ دفاع از شرف و آبرو در مقابل شخصی زنباز به نامِ «دون جیووانی» که در زبانِ فرانسه این نام را «دون ژوان» خطاب میکنند که کارش فریب و اغفال زنان بوده و دست بر قضا به دختر این شوالیه(دونا آنا) نیز حتکِ حرمت کرده به دوئل پرداخته و با ضربه شمشیر به قلبش کشته میشود. داستان نامه راویِ داستان که نامِ او در داستان نیامده خواهرش(کومیچی) را در سن ۱۵سالگی به دلیلِ وجودِ یک عارضهی قلبی که از بدو تولدش با او همراه بود از دست میدهد، او با مخالفتهای پدر و مادرش به حرفهی نقاشی روی میآورد و در جوانی و حتی پس از ازدواج به جهت تامین خرجهای زندگی به صورتِ پروژهای برای یک شرکتی پرترهی مشتریان را میکشید. او در ۳۰ سالگی با دختری به نامِ «یوزو» ازدواج میکند که خصوصیتِ اصلیِ همسر او اهمیت دادنِ زیاد به خوابهاییست که میدید و کاملا اتفاقی راویِ داستان پس از یک شب معاشقه روی میز صبحانه از همسرش میشنود که دیگر نمیتواند با او زندگی کند و لازم است از هم جدا شوند، پس بدین ترتیب آنها در سنِ ۳۶ سالگی از هم جدا میشوند. راوی پس از جدایی با صحبت و مشورتِ دوستش(ماساهیکو) به کلبهای در کوهستان در شهرِ «اوداوارا» که متعلق به پدرِ نقاش و مشهورِ دوستش بود که جهت دوری از شهر و نقاشی کشیدن در آرامش آنرا ساخته و دست بر قضا پس از انتقالش به خانهی سالمندان به جهتِ ابتلا به بیماریِ آلزایمر خالی از سکنه بود نقلِ مکان کرد و در این حین طی تماسی با شرکت اعلام کرد دیگر نمیخواهد پرترهی شخصیِ مشتریان را بکشد و میخواهد به سبک مورد علاقهی خود در نقاشی بپردازد. اتفاقاتِ عجیب از زمانی شروع شد که صدایی در کلبه نظرِ راوی را به خود جلب کرد و پس از بررسی و دنبال کردن صدا متوجه شد که جغدی جهت خواب به اتاقِ شیروانیِ این کلبه میآید و این دنبال کردنِ صدا راوی را با یک تابلویِ نقاشی که با حساسیتِ زیادی پیچیده شده بود روبرو کرد و روی بستهبندی آن نیز نامِ تابلو یعنی(کشتنِ شوالیه) نوشته شده بود. ملاقات با این تابلو به همراهِ آشنایی با مردی مرموز و عجیب به نامِ «واتارو منشیکی» که فاصلهای کمی دور در همین منطقهی کوهستانی در خانهای ویلایی و زیبا زندگی میکرد و راوی شبها از روی تراس توجهش به خانهی او جلب میشد و به شکلی که در کتاب میخوانیم از راوی میخواهد پرترهی او را در قبال رقمی قابل توجه بکشد، دو عاملی هستند که منجر به تغییر زندگیِ راوی میگردد. پس از آشنایی راوی با دو عاملِ فوق یک نیمهشب در حالیکه در خواب به سر میبرد ناگهان با شنیدنِ صدای یک زنگوله از خواب بیدار میشود و عجیب آن است که هیچ صدایی در آن نیمه شب آنهم در کوهستان جز زنگوله نمیشنود و جستجوی راوی به دنبال منبعِ آن صدا سرآغازِ ماجراهای این رمان است و طبیعیست که خواندنِ این ماجراها را به خوانندهها میسپارم و از ورود به محتوای داستان پرهیز میکنم. تفسیرنامه همانطور که در بخشِ معرفینامه اشاره کردم، نسخهی ژاپنیِ این رمان در سال ۲۰۱۷ و ترجمهی انگلیسیِ آن در سال ۲۰۱۸ چاپ و منتشر گردید و بدین ترتیب آخرین رمانیست که توسط موراکامی نوشته شده اما اگر از تمامِ شباهتهایی که با رمانهای پیشینِ دستهی مجیکال رئالیسمِ او صرفِ نظر کنیم حداقل من نتوانستم از یک تفاوتِ آشکار در بین این رمان و تمام رمانهای پیشینِ او بگذرم، اینکه موراکامی اقدام به وارد کردنِ شخصیت یا موضوعی در یک فصل میکرد و آن شخصیت یا موضوع را کاملا ناگهانی در هماننقطه رها میکرد گویی که خواننده احساس میکرد اصلا در این کتاب این موضوع را نخوانده (همانند سبکی که یوزف روت در رمان عصیان با وارد کردن یکسری شخصیت و رها کردنشان در یک نقطه استفاده کرد) و البته برخلاف «یوزف روت» ادامه دادن به صحبت پیرامون آن موضوع یا پرداختن به شخصیتِ مورد نظر در چند فصلِ بعد و البته درست در جایی که خواننده انتظارِ آنرا اصلا ندارد چون درگیرِ موضوعِ دیگریست! از تغییرِ آشکار و قابلِ توجهِ فوق که بگذریم، شباهتها برای عاشقان موراکامی به شیرینیِ گفتنِ «همان همیشگیست»، استفاده از المانهایی که موراکامی عاشقِ آنهاست: موسیقی، زن، ورزش، آشپزخانه، گربه با هستهی فقدان به همین سادگی و البته در قالبِ داستانی جدید. نقلقول نامه "گاهی سکوت ما را از خواب بیدار میکند" "زمانیکه موضوع مربوط به جنسِ مخالف میشود، انسانها کاملا غیرِ قابلِ پیشبینی میشوند!" "حتی اعتقاداتِ راسخِ مذهبی نیز نمیتواند بر هراس از گرسنگی فائق آید." "همهی ما در زندگی رازهایی داریم که هرگز آنها را افشا نخواهیم کرد." کارنامه من طبقِ روال و استانداردِ همیشگیِ خودم نمرهی این رمان را با مقایسه نسبت به رمانهای همدستهی موراکامی که با این سبک نگارش شده یعنی: کافکا در ساحل، سرزمین عجایبِ بیرحم و تهِ دنیا، تعقیبِ گوسفندِ وحشی، برقص برقص برقص، افتر دارک، اسپوتنیک سوییت هارت منظور میکنم. قطعا از خواندنِ این کتاب لذت بردم اما وقتی به کافکا در ساحل(بهترین رمانی که تا به امروز خواندهام)، سرزمین عجایبِ بیرحم و تهِ دنیا، تعقیبِ گوسفندِ وحشی و اسپوتنیک سوییت هارت ۵ستاره دادهام به ۵ستاره برای این کتاب فکر نمیکنم اما ۴ستاره را برای این رمانِ دوست داشتنی عادلانه میدانم.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.