یادداشت ریحانه حاجی زاده

        مینوس مردی شراب خوار و بی کفایت دل به النا دختر عموی خویش سپرده است. النا در روزی به بازار سفر کرده و مردی عرب که مشک فروش است را میبیند و دل به او می سپارد. 
اما آن مرد رفت، تا ماموریتش را که از طرف پیامبر تازه طلوع کرده دریافت کرده است به پایان برساند، رساندن نامه تبلیغ دین اسلام به امپراطور روم شرقی. 
در این راه چه اتفاقاتی برای آن مرد عرب می افتد؟ النا بعد از رفتن او چیکار میکند؟ در این راه چه کسانی مسلمان میشوند؟ آیا امپراطور روم شرقی دین جدید را قبول میکند و آن را به مردمانش معرفی میکند؟ 
      

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.