یادداشت Saba
دیروز
بالاخره این مجموعه هم تموم شد. پس اجازه بدین دقیق از همه چیز داستان واستون صحبت کنم. درباره اینکه ایده چقدر فوق العاده بود توی یادداشتی که واسه جلد اول نوشتم به اندازه کافی صحبت کردم. اما شخصیت پردازی.این جلد هم مثل جلد پیش شخصیت ها در حدی که در راستای پیش بردن داستان لازم بود وصف شده بودن اما احساس میکنم اطلاعاتی که نویسنده از لیام بهم داد تا حدی کافی نبود.یعنی به عنوان خواننده انتظار داشتم شخصیتی که اینقدر توی داستان کلیدی هست بیشتر بهش پرداخته بشه. و همچین شخصیت اینا.مسائل مربوط به اینا هم تقریبا سرسری پی گرفته شده بود و ازش سریع عبور کرده بود. یه سری شخصیت وارد داستان شدن و سرنوشت شون در ابهام موند که این باز هم من رو آزار میده.مثل استف. بنابراین فکر میکنم اگه یه جلد فرعی داشت تا به این شخصیت ها و روشن کردن یه سری ابهام ها بپردازه به نظرم احساس نزدیکی خواننده به داستان و شخصیت ها بیشتر می شد. حالا میریم سراغ فضاسازی.به نظرم این مورد توی هر دو جلد کتاب به خوبی بهش پرداخته شده بود و برای من که فضاها ملموس بودن.همچنین شرح وقایع هم تا حدی قابل قبول بود گرچه گاهی محتوای رویاهای جولز خیلی ابهام داشتن اما چون داستان در جهت حل یک معما پیش می رفت به نظرم اونقدر ایراد بزرگی نبود.البته باز هم میگم اگه یه جلد فرعی بود تا خیلی دقیق تر اسرار پشت هر رویای جولز رو شرح می داد خیلی بهتر بود. روابط بین شخصیت ها اول واسم گنگ بود.مثلا سرسپردگی یهویی لیام واسه جولز رو درک نکردم اما بعد که داستان جلوتر رفت و بیشتر این شخصیت رو واسم شرح داد تونستم این بخش از شخصیتش رو درک کنم.دوست داشتم لیام رو بیشتر می شناختم و عمیق تر. روند داستان سریع بود دقیقا مثل جلد پیش و سرعتش هم کم نشد.این جلد از این جهت واسم جالبتر بود که تا به حال اینقدر کنجکاو حل یه معما همراه با شخصیت اصلی داستان نشده بودم اما قلم نویسنده اونقدر کشش داشت که من مشتاقانه با جولز همراه شدم تا معما رو حل کنم. در واقع نویسنده داستان رو اونقدر خوب پیش برده بود که کنجکاوی من کم نشه و بخوام هر طور شده جواب این معما رو بدونم. حالا از پایانش بگم.من خیلی پایانش رو دوست داشتم.داستان چند فصل آخر اوج گرفت.خیلی از راز ها دقیقا همون چند فصل آخر برملا شد و نویسنده اون قدر ماهرانه این اسرار رو افشا میکرد که واقعا از ادامه دادن داستان لذت می بردم. درباره کیمیاگر و ساحره یه چیزهایی واسم مبهم بود اما نویسنده سعی کرد تو همون فصل های آخر ارتباط واقعی بین شون و هر آنچه بین شون اتفاق افتاده بود ( فقط توی زندگی اول ) رو شرح بده و روشن کنه. و من تخیل نویسنده رو اینجا هم تحسین میکنم که آغاز داستان رو در انتها اینقدر زیبا توصیف کرد. درسته چند فصل پایانی رو دوست داشتم ولی فصل پایانی رو نه. احتیاج داشتم بیشتر واسم باز بشه دقیقا چه اتفاقی افتاد.دوست داشتم تغییری که توی سمپرا ایجاد شده رو بیشتر لمس کنم.از ارتباط جولز با شخصیت های دیگه بیشتر بدونم.به نظرم گرچه پایان داستان کیمیاگر و ساحره فوق العاده بود اما فصل پایانی کتاب یعنی پایان داستان جولز چندان کامل و راضی کننده نبود. به هر حال من دوستش داشتم و از خوندنش لذت بردم. و عاشق محل زندگی کیمیاگر شدم ( دژ دزد).کیمیاگر رو دوست داشتم ولی جولز رو نه در اون حد... درباره شخصیت های دیگه هم صرفا واسم جالب بودن گرچه لیام گرلینگ جالبتر بود. آیا حاضرم دوباره بخونم ؟ جلد دوم رو آره مخصوصا چند فصل آخر ( ماجراجویی خیلی خوش گذشت) آیا پیشنهاد میدم ؟ صد در صد برگردم عقب باز هم میخونم؟ بی هیچ شکی
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.