یادداشت ریحانه عارفنژاد
1402/12/17
4.3
6
اتفاق وحشتناکی برای سلمان افتاده است: برادرش به جرم قتل، به اعدام محکوم شده. این حادثه، روزهای روشن نوجوانی سلمان را تاریک و ترسناک کرده است. خانوادهاش مجبور به اسبابکشی شدهاند و باید به مدرسهٔ جدیدی برود. باید حال بد مادر و پدر را در خانه تحمل کند و خودش دستتنها برای نجات برادرش پیمان، نقشهای بریزد. شاید ذرهای امید وجود داشته باشد که خانواده مقتول، برادرش را ببخشند و او دوباره به خانه برگردد. بعد روزهای تیره و تار تمام میشوند و شاید همه بتوانند دوباره لبخند بزنند. اما روابط این دو خانواده بهخاطر قتلی که اتفاق افتاده، از هم پاشیده و غیر قابل ترمیم است. بچههایشان بیشتر از پدر و مادرها، نمیتوانند خوددار باشند. درگیری بین آنها تمامشدنی نیست و فکر انتقام، از ذهنشان بیرون نمیرود. ایدهٔ داستان، ایدهٔ جدید و متفاوتی است و ظرفیت بسیار زیادی برای ایجاد تعلیق و کشش دارد. نویسنده هرازگاهی راوی را تغییر میدهد تا فرصت دنبالکردن ماجرا را از زوایای دیگری هم داشته باشیم. داستان با قلمی روان نوشته شده و برای مخاطب نوجوان بسیار سرگرمکننده است. در کنار روایت داستان اصلی، بهانهای پیدا میکند تا نیمنگاهی هم به ماجرای شهادت حضرت حمزه و برخورد پیامبر با قاتل ایشان بیندازد. انتقام، برای روزهای تعطیلات میتواند گزینهٔ خیلی خوبی باشد.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.