یادداشت مرضیه نفری
1401/2/12
4.0
15
رمان جامانده از پسر، داستان زندگی مردی است که ویران شده است و قرار است دوباره ساخته شود. سالار مردی که از خانواده بریده و حالا روی پل باقرآباد، نزدیک خانه خودش به زد و خورد با مردمی پرداخته که هیچ از آنها نمی داند. چرا این آدمها به سمت تهران حرکت کرده اند. چرا عصبانی اند؟ سالار اینها ار نمی داند فقط قرار است به زور قمه و تیزی مردم روی پل را برگرداند تا پای کسی به تهران باز نشود. سهراب پسر جوانش گم شده است. همه به دنبال سهرابی می گردند که عوض شده و فکرهای بزرگی در سر دارد. سالار در تاریکی شب با قمه اش به سهرابی زده است که حاصل زندگی اش بوده و قرار بود مرد زندگی آذر باشد. آیا قصه پسرکشی تکرار می شود؟
2
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.