یادداشت زکیه
1400/7/8
4.2
24
وصف زندگی اسکارلت دختر بزرگ میچل اوهارا است. داستان با توصیفات و مناظر خیلی لطیف و دلچسب توی مزارع پنبه و گندم جنوب آمریکا شروع میشه. فضا فضای عشقها و شوریدگیهای نوجوانیه. اما خیلی زود زمزمههای جنگهای مردمان شمال و جنوب ایالات متحده شنیده میشه، که این جنگ در تاریخ معروف به جنگهاي انفصاله. ترس و تعجب رو خواننده هم میتونه در خودش احساس کنه. ولی حتی جنگ هم نمیتونه عاشقانهها رو مهجور و از دل بیرون کنه. داستان حول محور عشق نوجوانی اسکارلت هست که او را به خودش مشغول میکنه و با وجود تمام مسئولیتهایی که بخاطر تغییر وضعیت زندگی در بحبوبه جنگ بر دوش اسکارلته، ولی او تمام امور را در حوالی همین عشق پیش میبرد. اما اینکه چرا باوجود کشش و جذابیت داستان من بهش امتیاز خوب میدم و نه بیشتر، بخاطر احساس عجیب و عصبی کنندهای هست که از روایت و نوع نگاه نویسنده در من ایجاد میشد. البته من این کتاب رو وقتی نوجوان بودم خوندم شاید نظر و احساسم قابل مناقشه باشه. میچل خودش از اهالی ایالات جنوبی آمریکاست، و مخاطب حین تورق کتاب احساس میکنه که چه ظلمی به مردم جنوب بخاطر لغو بردهداری شده، و چقدر سیاهپوستها برای تغییر وضعیتشون (یعنی آزادی از بردگی) خشمگین و ناراحتن! "یانکی" لفظی هست که اهالی جنوب که برای مزارعشون بردهداری میکردن درباره روشنفکرهای شمالی به تمسخر و تحقیر استفاده میکردن. و میچل هم همش این لفظ رو درباره سربازهای شمالی به کار میبرد. این احساس و زاویهی دیدی است که باتوجه به باور بین الأذهانی مبنی بر ظالمانه بودن بردهداری، دستکم در آثار متأخر باعث تعجبه!!!!
7
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.