یادداشت
1400/9/12
این کتاب دربارۀ بیشعورهاست اما برای بیشعورها نیست. برعکس، کتاب اول خاویر کرمنت "بیشعوری بس است" بوده. کتابی برای بیشعورها. به دلیل استقبال زیاد، کرمنت کتاب دوم را هم نوشت: بیشعورهای ابدی. هیچکس واقعاً دوست ندارد بیشعور باشد. نویسنده بر این باور بوده که در درون هر آدمِ بیشعور، انسانِ شرافتمندی است که منتظر رهایی و شکوفا شدن است. البته اشتباه می کرد. در درونِ بیشعورهای تمامعیار چیزی جز یک مشت آشغال نیست. او بر این باور بود که بیشعوری ذاتی نیست؛ فقط آنهایی که فرصت تبدیل شدن به انسان نجیب را نداشتهاند بیشعور شدهاند. فصل اول کتاب راجعبه بیشعورِ مطلق است. تا زمانی که روحیۀ حقهبازی بیشعورهای مطلق را نشناسیم نمیتوانیم نحوۀ رفتار مـؤثر با آنها را بیاموزیم. در عمق وجودِ هر بیشعور مطلق، کودک تخسی خوابیده که هر روزِ سال مشغول شیطنت است. نباید این اجازه را به آنها بدهیم. ما باید با آنها درست مثل خودشان رفتار کنیم یعنی مثل بچههای کوچکی که با دوز و کلک و ترساندن رفتار میکنند. بیشعور مطلق کسی است که آنقدر به پستی و حقه بازیهای خود چسبیده که همۀ ریشههای انسانیت و شرافتمندی را در خود خشکانده. اگر معجزهای رخ ندهد میتوان مطمئن بود که این آدم تا آخر عمر بیشعور باقی میماند. شرافت انسانی از نظر ما امری بدیهی است که به آن ایمان داریم. تصور ما این است که اکثر آدمها مؤدبانه رفتار میکنند، با روی خوش با دیگران تعامل میکنند و رفتارشان با همنوعان منصفانه است یعنی همان چیزی که مادرمان یادمان داده. حالا بیشعوری مرضی است که هسته این رفتارها و شرافت انسانی را نشانه میگیرد. با وسوسهای کوچک و آرام شروع شده و او را به سمتی میبرد که فکر میکند شرافتمندی از ضعف انسانهاست. از این رو در زمانهای بحرانی و هر وقت که دلش بخواهد رفتار شرافتمندانه را کنار میگذارد و مانند یک بیشعور رفتار میکند. تا جایی که به آسانی به این باور میرسد که میتواند از دیگرانی که هنوز در اولِ راهِ آداب و اخلاقیات هستند سوء استفاده کند. مرض بیشعوری با اعمال کوچکی همچون دروغهای مصلحتیِ گاه و بیگاه و یا به کار بردنِ حقههای کوچک شروع میشود. گاهی انسانهای شریف پس از پی بردن به خطای خود به شدت شوکه و شرمسار میشوند. در این موارد، پادزهرِ بیشعوری از وجدان ترشح میشود. همین برای دور ماندن از این مرض کافیست. اینجا انسان نجیب و شرافتمند پیروز میشود.وقتی که فرد، قدرت درونی لازم برای مقابله با وسوسههای بیشعوری را ندارد، بیشعوری بر او مسلط میشود و به ارزشها، شخصیت و رفتار فرد حمله و او را منحرف میکند. مشکل خاص این مرض این است که اغلب نمیتوانیم جلوی آن را بگیریم. هدف از نوشتن این کتاب این بوده که بیاموزیم چگونه از خودمان و جامعه در برابر بیشعورها محافظت کنیم تا به رغم وجود آنها زندگی سالم و رضایت بخشی داشته باشیم. معروف است که میگویند وقتی کسی میمیرد، خودش نمیفهمد که مرده و فقط تحملش برای دیگران سخت است. بیشعور بودن مشابه همین وضعیت است. بنابراین تا آنجا که میتوانیم باید شأن خود را در برابر آنها حفظ کنیم. کرمنت بیان دارد که اگر بر حسب اتفاق، گرفتار یک بیشعور شدید، سعی کنید از آن جوک بسازید: «هی رفیق، بیخیال شو! تو همین الان هم رأی مرا به عنوان بیشعورِ منتخبِ سال داری». امروزه قهرمان های ما آدم هایی مثل رزان آرنولد هستند. چراکه در برابر خدا و شصت هزار نفر آدم به پرچم و سرود ملی توهین کرد. آیا این شجاعت بود یا اینکه فقط بیشعوری بود؟
1
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.