یادداشت محتشم
1402/6/15
4.3
20
داستان در قایقی شروع می شود ؛ در همان ابتدا از نظر زمان و مکان فهمیدیم که ساحل ترکیه و جزیره ی لسبوس در یونان ، فاصله ای کمتر از 10 کیلومتر با هم دارند . شخصیت داستان در همان هنگام یاد روزگار خوش قبل از جنگ می افتد ، خواننده می فهمد که در حلب ، مردم آخر هفته ها ، شب ، جشن و پایکوبی بر پا می کنند و آواز های محلی شان را می خوانند . شخصیت های اصلی داستان که در بلژیک ساکن هستند ، توصیف های زیادی از آنجا دارند ؛ مثلا ساختمان ها در گرندپلسِ بروکسل تزییات طلایی دارند ، خیابان ها و درختان باریکند و سنگ فرش شده ، خیابان های آنجا بسیار کثیفند در حدی که حتی مدفوع حیوانات هم در معابر جمع آوری نمی شود ، و اینکه اگر به رستوران یا مغازه ای بروی کارکنان آنجا اخلاق بسیار بدی دارند . در همین قسمت مقایسه ای بین آمریکا و بلژیک صورت می گیرد که ما متوجه می شویم همبرگر های آمریکایی خوشمزه طبخ می شوند اما در بلژیک گوشت آن خام است و بوی بدی می دهد . مسلمان های بسیار زیادی به بلژیک مهاجرت می کنند که افغان ها ، سوری ها و عراقی این جمعیت را تشکیل می دهند . همچنین قبل تر آفریقایی های زیادی هم به بلژیک مهاجرت کرده اند که به گفته ی بلژیکی ها نسبت به مسلمان ها قانون مند ترند . این مهاجرین شرایط سختی را متحمل می شوند مثلا با قطعی آب ، برق ، تلفن و... مواجهند . وضعیت مهاجرین در اردوگاه های یونان و مجارستان بد است زیرا نگهبانان آنجا بد اخلاق هستند و فضای آن کثیف است . اروپایی ها خیلی از این مهاجرت ها رضایت ندارند و با دیدگاه دیگری نسبت به مهاجران نگاه می کنند ، اما آمریکایی ها بدتر هستند و از مهاجرین می ترسند و آنها را مجرم می دانند . علاوه بر این ، بلژیکی ها به افرادی مثل فرح در این داستان که مراکشی هستند ولی متولد و ساکن بلژیک ، به چشم خارجی نگاه میکنند . کشور های بلژیک و آلمان این مهاجران را تنها از راه ترکیه قبول می کنند . در کشور بلژیک پایه ی ششم هم جزو ابتدایی حساب می شود در حالی که در آمریکا این چنین نیست . همچنین تفاوت دیگری که بین مدارس آمریکا و بلژیک در داستان مطرح شد ، این است که اگر در آمریکا هوا بارانی باشد ، بچه باید زنگ های تفریح را در کلاس باشند تا در حیاط خیس نشوند ، اما در مدارس بلژیک بچه ها مجبورند در هنگام باران هم به حیاط بروند . همچنین نوشتن تکالیف در مدارس آمریکا به صورت الکترونیکی است اما بچه ها در مدرسه های بلژیک باید روی کاغذ درس هایشان را بنویسند . در مدارس کشور بلژیک به دلیل مسائل امنیتی ، خانواده ها اجازه ی ورود به داخل ساختمان مدرسه را ندارند و مسئولین مدرسه ، بچه ها درب مدرسه خودشان تحویل می دهند . در داستان آمده ، اروپا در دهه ی 1945 تنها خرابه ای بوده است و بعدا یعنی در چند دهه ی اخیر ، بازسازی شده و پیشرفت کرده است . خیابان تونگر در بلژیک یک مکان شلوغ است که زندگی در آن جریان دارد . مغازه های زیادی وجود دارد و انسان ها مدام در حال رفت آمدند ، بوی نان ، شکلات ، غذاو... به مشام می رسد . در خیابان ها و به طور کلی در بلژیک ، مردم نگران تیراندازی و ... نیستند ؛ در حالی که در آمریکا ، مردم همیشه نگران تیراندازی های خیابانی به جمعیت هستند . هنگام تعطیلات در کشور بلژيک ، کارناوال وجود دارد و مردم لباس های پر زرق و برق می پوشند و شادی می کنند ؛ همچنین با رفتارهایشان وانمود می کنند انسان دیگری هستند . در زندان های این کشور ، معمولا شام سرد شده به زندانیان می دهند و اغلب اوقات غذا سیب زمینی و برنج است . همچنین اگر در سرویس بهداشتی های عمومی ، دیر کار کسی تمام شود ، با توهین و ناسزاگویی بقیه مواجه خواهد شد . در این کتاب همچنین به حمله ی مسلحانه ی پاریس که توسط داعشی های آموزش دیده در سوریه انجام گرفته شده بود ، اشاره شده است که اروپایی ها در این حادثه پناهجویان را مقصر می دانستند و شهر پس از این اتفاق ، قرنطینه شد . همین طور خصوصیات جنگ سوریه هم از زبان احمد در داستان به خوبی گفته شده بود و اطلاعات زمان و مکانی خوبی به خواننده می داد ؛ مثلا گفته شده بود که هنگامی که داعش به حلب رسیده بود ، کودکان بالای 10 سال باید به جای مدرسه به جنگ می رفتند . وضعیت زمستانی سوری ها به این گونه است که ، زباله ها در خیابان ها تلنبار ، لوله ها ترکیده و گودال های آب یخ می بسته اند . مردم سر خرید خوراکی دعوا می کردند ، داعشی ها با هواپیماهای دولتی ، مدرسه ها و بیمارستان ها را بمباران می کردند و شهروند هایی که از قوانین سخت مذهبی پیروی نمی کردند و یا مشکوک به همکاری با دولت بودند ، توسط داعشی ها اعدام می شدند .
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.