یادداشت نگار اردستانی

        ۱۹ اسفند ۱۴۰۳

نادر ابراهیمی را از کتاب صوتی یک عاشقانه آرام با صدای آقای دهکردی زمانی که ماشین‌ها سی‌دی می خوردند شناختم و بارها و بارها در همه سفرها آن را دوره کردیم آنقدر که سه بار سی‌دی ها از استفاده زیاد خراب شدند و دیگر نمی خواندند و ما از رو نمی رفتیم و باز می رفتیم یکی دیگر می خریدیم
با مردی در تبعید ابدی اش  نوجوانی‌ام را گذراندم
و آتش بدون دود محل زیستم را تغییر می‌دهد و مرا به چادرهایی در ترکمن صحرا می برد

توصیفاتِ قلمش برایم مثال زدنی و زیباست آنقدر که گاهی زیر اصطلاحات و توصیفاتش خط میکشم تا هروقت کتاب را باز میکنم به چشمم بیاید و از آنها استفاده کنم.

توصیفات آتش بدون دود مثل کتاب های دیگری که از او خواندم خواننده را به جهانی که نویسنده می خواهد می برد و هوایی که نویسنده می خواهد را نفس می کشد، کتاب اول داستانش را کامل بخاطر دارم اما بین خوانش کتاب دوم چندماهی فاصله افتاد اصل داستان را به یاد دارم اما جزیئات را شاید مقداری فراموش کرده باشم.
نقطه قوت کتاب را که همان توصیفاتش میدانم و گفت‌وگو هایی  منطق و احساسات طرفین را می‌پذیری اما نمیدانی اگر خودت بودی کدام طرف ماجرا می ایستادی و انگار گپ‌های درونی خودت هستند، واگویه‌هایی که در اعماق اندیشه به آن میرسیم و ما را  بر سر دوراهی‌ای  که نمی‌دانیم کدام را انتخاب کنیم نگه می دارد.
(مانند گپ و گفت عسل و گیله مرد من باب مه و زیستن در آن، در کتاب یه عاشقانه آرام)
دیگر مولفه‌ای که مرا وادار به خوانش ادامه کتاب می کند، کشش داستان و شخصیت پردازی کامل و چند بُعدی افراد است، طوری که در کتاب اول می خواهی بدانی عاقبت گالان چه می شود و در کتاب دوم دنبال پایان قصه‌ی آلنی می گردیم. و شخصیت پردازی های دیگر که یکی از آنها که در جلد دوم بسیار قابل توجه بود تقابل ملا آیدین و آق اویلر بود، تقابل منطق و خرافه، تقابل انسانیت و لباس انسانیت، تقابل دین و لباس دین...! 

البته که تنها نقطه ضعف داستانش را هم شخصیت پردازی قهرمانش می دانم، مخصوصا در کتاب اول به علت سِیر داستان بوده یا جنگ درونی و کشمکش های ذهنی نویسنده یا اینکه نمی‌داند از قهرمان داستان چه می خواهد، نمی دانم! اما آنچه واضح است، نتیجه کار قهرمان لب‌پَر چون چینی لب‌پَر داستان را لب‌پَر می کند! قهرمانی که هم نشان قهرمانی دارد هم حماقت! قهرمانی که هرچه کند باز لکه ننگی از اشتباهش وجود دارد!
این جمع نقیضین که در گالان بود غیر ممکن نیست اما همه تنها یک جا و یک زمان با هم در یک نفر جمع می‌شوند "أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم" نه زمانی که از روی غرور هرموقع و برای هرکس که اراده کرد أَشِدّاءُ شود و شاعرمسلکی و دل نازکی‌اش هم حفظ کند...! نمی ماند! این جمع نقیضین غیر از آنچه گفتیم جمع نمی شود و در نهایت یکی به نفع دیگری کنار می کشد، آن را در خود حل می  کند یا می بلعد! 
شاید در انتهای دیگر کتاب هایش نویسنده هم به همین رسیده باشد و آیندگان یکی را به نفع دیگری کنار گذارند!


      
5

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.