یادداشت سیده محدثه موسوی

        محوریت این جلد از کتاب واقعه‌ی حرّه‌ست، همون کشتار وحشتناک مردم مدینه توسط لشکر شام و به فرماندهی مسلم بن عقبه که به شخصه واقعا چیز زیادی درموردش نمیدونستم🚶

و اما بعد...
راستش این جلد رو کمی تا قسمتی بیشتر از جلد قبلی دوست داشتم؛ هم قسمتای حضور شیطانش بیشتر بود و حرفایی که می‌زد جالب‌تر (نه به اون معنیاااا😶‍🌫)، هم نویسنده لطف کرده بود یکم از حجم منبر رفتناش کم کرده بود🙄 و البته هنوز هم منبراش برای من یه‌جوری بودن؛ چه از نظر محتوایی چه از نظر تکرار صدباره‌ی یک حرف! قشنگ یه جاهایی اینجوری بودم که بااااااشهههه فهمیدم تو از فلان و بهمان خوشت نمیاد و به نظرت اشتباهن، ول هاکن برار (شرمنده مجبور شدم برای ابراز حس درونیم به گویش مادریم رجوع کنم😁🤭)

ولی هرچی هم به منبراش گیر بدم نمیتونم از خیر قلم قشنگش بگذرم🫠 اصن زیباییه که از جملات و عباراتش میچکه🤌 همیشه تو کتابا این جمله رو در توصیف بعضی شخصیت‌ها میخوندم که «کلماتش را با دقت انتخاب می‌کرد و هر کدام را در جای مناسب خودش به کار می‌برد»، این قشنگ در مورد قلم این بشر صدق میکنه:) 

یکی از نمونه‌های جالبش برای من اون قسمت داستان آبان ایرانی بود (که خود اصل داستانش به شدت زیبا و جذاب بود برام🥺🥹). از همون اول که اون فصل رو شروع کردم، حس می‌کردم فضا و مدل نوشتار به نسبت ایرانی‌تر و به ادبیات ما نزدیک‌تره. و جلوتر که رفتم دیدم خیلی ریز ریز از نوشتن به سبک فارسی قدیم، متن رو کشونده به فارسی امروزی، که بتونه اون سیر تغییر زبان رو نشون بده؛ تغییر زبانی که خود آبان هم بهش اشاره میکنه: «به تدریج زبانی تازه برساختم که بنیان آن پارسی بود اما به لغات و ترکیبات زیبای عربی آذین یافته بود.» 

و در نهایت، همون نتیجه‌ی نهایی رو میخوام بگم که تو مرورم از جلد قبل نوشته بودم، اینکه «خوندن این کتاب علاوه بر اینکه با ادبیات قشنگش روحم رو نوازش داد باعث شد اطلاعات جدید و خوبی بهم اضافه بشه و شخصیت‌ها و وقایع و روایاتی آشنا بشم که شاید فقط ازشون اسمی شنیده بودم و چیز بیشتری نمیدونستم.☺️» (چه عیبی داره آدم هندونه زیر بغل خودش بذاره و به خودش رفرنس بده؟😁)
      
79

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.