یادداشت صاد

صاد

صاد

1403/10/17

        تا به این‌جا این شاید جزو پنج کتاب معدودی‌ست که با این که من و مسئله‌ی من را روایت نکرده بعد از هر جمله توقف کردم و مطمئن بودم که می‌فهمم نویسنده از چه حرف می‌زند.
تجربه‌ی رنه ادو لاج ربطی به تجربه‌ای که من به عنوان یک زن در یک نظام مردسالار دارم، ندارد و لااقل بعد خواندن این کتاب احمقم اگر بگویم می‌فهمم؛ ولی این را از من قبول کنید که مثل "سیاه‌بودن"، "زن‌بودن" هم می‌تواند فضاهایی به همان جهنمی و به همان با پوست و استخوان تکان‌دهنده که در کتاب توصیف شده برای تو بیافریند.
یک جایی از کتاب نویسنده می‌گوید که آدم‌ها سراغش رفته‌اند و از مارتین‌لوتر‌کینگ نقل کرده‌ند تا مجابش کنند که این نوع توجه به نژاد، چالش و سختی‌هاش غلط است، اصلا خودش نوعی نژادپرستی‌ست. گفته که نقل کرده‌ند که لوتر می‌گفت در آرزوی دنیای‌ست که آدم‌ها با رنگ پوستشان قضاوت نشوند و روی همین حساب و با همین استدلال به نفع همه‌ست که این بحث‌ها همین‌جا پایان بگیرد و مگر نه اینکه قرار است همه‌ی ما color-blind باشیم؟ این چند سالی که از جنسیت بیشتر خوانده‌م بارها به کسانی برخوردم که اصرار داشته‌ند با جملات سونتاگ (با درک خودشان از سونتاگ و مصاحبه‌ش با رولینگ استون) مجابم کنند که اگر به دنبال این هستی که تبعیض‌ جنسیتی را از میان برداری راهش این نیست که هر بحثی را تبدیل به دعوای جنسیتی کنی که البته واقعا قصد من این نبوده؛ با این همه چیزی در این توجه‌ها برایشان آزاردهنده بوده) "همیشه دعواهای آدم‌ها به تفاوت وسط پاهایشان ربط ندارد." (این جمله را واقعا یک نفر به من گفته)؛ که خب اگر سوراخ استدلال اول برایتان واضح است این دومی هم نیاز به توضیح ندارد.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.