یادداشت ماهی خانوم

کافکا در کرانه
        زندگی یک هزارتوست، زندگی یک استعاره است، بخشی از زنده بودن یعنی "از دست دادن" ...
این کتاب من رو در بی مکانی و بی زمانی خودش غرق کرد، چیزی که این روزها بهش احتیاج داشتم. بی پروایی و تلاش مدام کافکا برای قوی بودن، قوی تر شدن، زندگی نه چندان پر مفهوم آقای هوشینو که در طول چند روز تبدیل به یک زندگی بامعنا شد، کلبه چوبی سرشار از سکوت وسط وهم عمیق جنگل و از همه مهمتر فضای به شدت دلچسب کتابخانه یادگار کومورا، چیزهایی بودن که ذهنمو آروم میکردن. 
از حس خوندنش که بگذرم، این ترجمه مقداری منو اذیت کرد. برخی جاها خودشو به زور با ممیزی ها وفق داده بود و خیلی جاها ترجمه ها خیلی تحت اللفظی میشد. 
و نهایتا با شخصیت کافکا به عنوان یک پسر 15 ساله ارتباط نگرفتم، سنش انگار خیلی فراتر از این عدد بود که البته نمیدونم نیت نویسنده هم همین بوده یا خیر.
بطور کلی برای من فضای جدید و حس جدیدی ساخت ...
      
2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.