یادداشت احسان رضایی

        فریدون آدمیت در کتاب «امیرکبیر و ایران» (صفحات ۴۷ و ۴۸) با تحلیل نامه‌های امیرکبیر به ناصرالدین چنین آورده است:
در تحلیل روانشناسی امیر باید گفت کمتر در درون خود آسوده و آرام بود. انفعالات نفسانی‌اش نوسان‌هایی داشت، و گاه حالت غم‌زدگی و افسردگی روانی بر او استيلا می‌یافت. این‌گونه زیر و بم‌های تند روانی را در احوال بسیاری از مردان داهی روزگار می‌خوانیم. [در نامه به شاه] می‌نویسد: «فدوی را کسالت مزاجی و خیالی هست. اما سببی ندارد زیرا مقدّر حالِ این غلام با کسالت انسی دارد». جای دیگر گوید: «عمر است، می‌گذرد. تازه‌ای نیست... دنیا هر دقیقه‌ای تازه است... از بس که افسرده هستم زیاد جسارت به عرض نشد». یا اینکه : «حالم مزاجاً چندان ناخوشی ندارد، و لكن خیالاً خیلی پریشان است». باز دارد: «مقرر فرموده بودند که چرا امروز درخانه [=دربار] نیامده؟ عایقی بجز افسردگی نداشته». همچنین می خوانیم: «این غلام حال و مزاج درستی ندارم... سوار شده، رفته باروط‌کوبخانه را که می‌سازند، نگاه کرد. از افسردگی ساعتی در عباس‌آباد نشسته، بعد از اذان مراجعت کرده.» باز می آورد: «افسرده و خسته‌خيال هستم... امروز همه را به خیال گذراندم و هیچ حالت بشاشت روی نداده». این سخن امیر به شاه نمودار ژرف‌بینی اوست: «خدا به شما دلتنگی ندهد زیرا خیال مثل درختی است که از خود کرم بیرون می‌آورد، و کم کم می‌پوساند تا به جزئی صدمه‌ای تمام می‌شود». اماگویا ندانسته بود که ناصرالدین‌شاه خصیصه‌های آدم متعارفی را داشت؛ بیخیال و فارغ از اندیشه و اندوه!
آن نامۀ آخری، آن هشدار را باید پیش خودمان مدام تکرار کنیم: «خدا به شما دلتنگی ندهد زیرا خیال مثل درختی است که از خود کرم بیرون می‌آورد، و کم کم می‌پوساند تا به جزئی صدمه‌ای تمام می‌شود.»

      
26

11

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.