یادداشت سهیل خرسند

جنگ آخر زمان
        ***هشدار اسپویل***
جنگ آخر زمان رمانی‌ست رئال از یک واقعه‌ی تاریخی در کشور سامبا و قهوه! 
در بین سال‌های ۱۸۹۶ لغایت ۱۸۹۷ جنگی موسوم به کانودوس به وقوع می‌پیوندد. 
در مناطق فقیر نشین ایالت باهیا در برزیل، یک واعظ که دارای خصوصیات کاریزماتیک بوده و در بین مردم به مرشد معروف،  از شهری به شهر دیگر سفر می‌کند و پیشبینی می‌کند که دنیا در سال ۱۹۰۰ به پایان خواهد رسید!
به هر جایی که می‌رود پیروانی جمع می‌کند که بسیاری از آن‌ها با پیوستن به او نام‌های جدیدی پیدا می کنند. آن‌ها از میان بدبخت‌ترین طبقات جامعه می‌آیند: بردگان سابق، هندی‌ها، دهقان‌های دورگه و ... یک راهزن وحشی، شیطان جوائو، ابوت ژوائو می‌شود! توبه‌کاری که نوزادش را به قتل رساند، مادر مردان می‌شود. و...

امپراطور برزیل از سلطنت خلع و یک جمهوری سر بر آورده است. قانون اساسی جمهوری نوظهور، کلیسا و سیاست را از هم جدا می‌کند و مالیات‌های جدید، سرشماری و سیستم متریک را وضع می‌کند. وقتی مرشد در مورد این تغییرات آگاه می‌شود، اعلام می‌کند که جمهوری برزیل دجال است. پس از درگیری با نیروهای پلیس به دلیل پاره پاره کردن پوسترهای دولتی، مشاور تصمیم می‌گیرد که او و پیروانش در یک مکان مستقر شوند، محله‌ی متروکه کانودوس، متعلق به بارون کانابراوا.

یک آنارشیست اسکاتلندی به نام گال، در طول یک دهه تلاش می‌کند آگهی حمایت از کانودوس را در روزنامه‌ی متعلق به سیاستمدار جمهوری‌خواه یعنی گونسالوز چاپ کند. گونسالوز که فرصتی برای افزایش قدرت جناح خود و تضعیف سلطنت‌طلبان فراهم می‌بیند، تصمیم می‌گیرد یک بازی سیاسی راه بیندازد. او گال را به یک جلسه‌ی مخفی دعوت می‌کند و در آن پیشنهاد قاچاق سلاح به کانودوس را برای کمک به شورشیان برای مقاومت در برابر نیروهای نظامی که برای سرکوب آن راهپیمایی می‌کنند، مطرح می‌کند. شورشیان قبلا یکی از تیپ‌های ارتش را شکست داده بودند که این تبدیل به مایه‌ی شرمساری دولت گشته بود. دولت فدرال حالا مصمم به سرکوب آن شده بود. اگرچه گال از مذهب متنفر است اما معتقد است جامعه کانودوس روح انقلابی مردم را علیه دولت تجسم می‌بخشد. او مصمم است به آن‌جا سفر کند، زیرا در طول سال‌های مبارزات انقلابی خود در اروپا تنها شاهد شکست بوده است و این بود که با پیشنهاد گونسالوز موافقت می‌کند.

 وقتی گال با محموله‌ی سلاح منتظر روفینو که راهنمایش برای حمل محموله بود، مورد حمله‌ی سارقان مسلح قرار می‌گیرد. بار سلاح توسط یک نفر به سرقت می‌رود اما گال تمام سارقان را می‌کشد و به همسر روفینو تجاوز می‌کند و پس از آن، آن زن، آنارشیست زخمی را در جنگل همراهی می‌کند.

در این میان حزب جمهوری‌خواه، سلطنت‌طلب‌ها را متهم می‌کند که با انگلیسی‌ها توطئه کرده‌اند تا ساکنان فقیر کاندوس را برای سرنگونی جمهوری بشوراند. گونسالوز در تلاش برای شکل دادن به افکار عمومی به نفع خود بود و مقاله‌ای را در حمایت از این ادعاها در روزنامه منتشر می‌کند که توسط یک روزنامه‌نگار نزدیک‌بین نوشته شده است.

حمله‌ای دیگر برای سرکوب انجام می‌شود اما دومین تیپ ارتش نیز شکست می‌خورد و تحت فشار جناح جمهوری‌خواه، دولت فدرال یک هنگ کامل را به فرماندهی قهرمان جنگ، سرهنگ موریرا سزار اعزام می کند تا شورشیان را یکبار برای همیشه در هم بکوبد. در این میان در حالی‌که گال به دلیل جراحاتش به شدت ضعیف شده است، یکی از دوستان روفینو از راه می‌رسد و موهای قرمز متمایزش را می‌تراشد. وقتی از او سوال می‌پرسند که چرا گال را نمی‌کشد می‌گوید این وظیفه‌ی روفینو است که انتقام توهین ناموسش را از او بگیرد. کمی بعد، به همراه یک جسد سوخته‌ی ناشناس و تفنگ‌های دزدیده شده، این تکه موی قرمز و متمایز توسط گونسالوز برای اثبات استفاده می‌شود که گال مامور قاچاق سلاح به کانودوس از طرف پادشاهی بریتانیا بوده و در نتیجه‌ی این ادعا حمایت بیشتر جمهوری‌خواهان را جلب می‌کند.

روزنامه نگار نزدیک‌بین مامور گزارش حمله‌ی قهرمان جنگ می‌شود و شخصا فرمانده را همراهی می‌کند. در مسیر سرهنگ سزار بیمار می‌شود و مجبور می‌شود بر خلاف میل باطنی خود در املاک بارون استراحت کند تا بهبود یابد.  

روفینو به سراغش استاد سابقش رفت تا جهت جدایی از ژورما رخصت بگیرد تا بتواند برای انتقامش از گال اقدام کند اما با تعجب بارون از زنده بودن گال به شدت غافلگیر می‌شود و بارون را هدایت می‌کند تا نقشه گونسالوز را اجرا کند. وقتی که با سرهنگ روبرو می شود، سرهنگ فاش می‌کند که او یکی از طرفین توطئه‌ی گونسالوز است و هدف او ایجاد یک جمهوری دیکاتوری و مدرنیزه کردن برزیل است.

روفینو در حالی‌که مقدمات حمله در کانودوس فراهم آمده بود، در جستجوی گال متوجه می‌شود که گروهی به دستور بارون، گال رو دزدیده اند و به کلومبی برده‌اند. بارون در تلاش بود تا مانند سرهنگ، گال را متقاعد کند تا از نظر سیاسی او را یاری رساند. او می‌خواست گال زنده بودنش و همچنین توطئه‌ی گونسالوز را افشا کند اما گال نمی‌پذیرد و بارون او را رها می‌کند. مدتی بعد گال و روفینو با یکدیگر رو برو می‌شوند و همدیگر را می‌کشند.

با وجود حمله‌ی ویرانگر و سنگین تیپ قهرمان جنگ،  این حمله نیز برای ارتش یک فاجعه به حساب می‌آید. سرهنگ سزار، قهرمان جنگ کشته می‌شود و اردوگاه زیر و  رو می‌شود. دولت در پایتخت ارتش دیگری را برای انتقام از شکست قهرمان جنگ اعزام می‌کند.

روزنامه نگار نزدیک‌بین  که عمیقا تحت تاثیر دوران حضورش در کانودوس است تصمیم می‌گیرد کتابی بنویسد و وقایع آن را تحلیل کند چون معتقد است همه چیز پیچیده و مرموز بوده است.

در میانه‌ی جنگ مرشد می‌میرد و هنگامی که ارتش به پیروزی نزدیک می‌شود و آماده‌ی فتح کانودوس است، ژوائو کوچیکه پیشنهاد آتش‌بس را می‌دهد اما ژوائو گندهه از بیم اینکه ارتش گلویشان را می‌برد به هر که از راه می‌رسد شلیک می‌کند. 

در نهایت وقتی که بارون پایان گزارش روزنامه‌نگار را می‌خواند به اتاق همسرش می‌رود و او را خفته در بغل خدمتکارش می‌بیند. افسرده و در اثر انفجار شهوت به خدمتکارش تجاوز می‌کند در حالیکه همسرش او را تماشا می‌کرد. 

در نهایت این رمان با انفجار دینامیتی برای سرنگون کردن آخرین ساختمان‌ برافراشته دپر کانودوس به پایان می‌رسد و در حالی‌که یک سارق سابق به دنبال ابوت ژوائو می‌گشت، توسط یک زن مسن مطلع می‌شود که او را دیده که توسط فرشتگان به آسمان صعود کرده است.

حرف آخر
این کتاب برخلاف دوستان عزیزم که آن را بهترین کتاب یوسا می‌دانند برای من بهترین نبود. دلیلش را همراه معرفی مفصل‌تری در یک ویدئو ضبط، در یوتوب آپلود کرده‌ام و امشب از ساعت ۲۰ به وقت تهران منتشر خواهد شد. در این‌جا فقط به این نکته بسنده می‌کنم که این کتاب اصلا در حد و اندازه‌های «گفتگو در کاتدرال» نبود و آن کتاب با فاصله بهترین اثر یوسا (از دید من) به شمار می‌رود.
      
649

19

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.