یادداشت زهرا حبیبی

        داستان عمیقی از ویکتور هوگوست. که به صراحت به نقد اعدام و سیستم قضایی معیوب دوران خودش می پردازد.روایت روز پایانی یک زندانی محکوم به اعدام ،با نگاهی عمیق ترسها و دغدغه هایش و حتی تا آخرین لحظه امید به عفو دارد را به تصویر می کشد.با اینکه به جرمش اشاره ای نکرده خواننده می تواند با محکوم همذات پنداری کند.با وجود اینکه نزدیک به دو قرن از موضوع ان گذشته در ایران هم چنان به علت وجود داشتن قانون اعدام برای خواننده ایرانی تامل برانگیز است.
در پایان داستان،داستان کوتاه دیگری به اسم کلود ولگرد آمده هست.مرد فقیری که به علت فقر دست به دزدی یک تکه نان زده.قربانی بی عدالتی جامعه و سیستم قضایی معیوب می شود. جامعه به جای اصلاح مجرم و شرایط موجود،باعث حذف ان با اعدام می شود.در حالیکه فقر و بی عدالتی در جامعه منجر به جرم اشخاص می شود.
      
12

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.