یادداشت
1402/6/9
داستان در مورد خانواده ای است که با مرگ مادربزرگ یک چرخه پنج ساله شروع می شود و اعضای خانواده یکی یکی از دنیا می روند. در کنار پیچیدگی موضوع خیلی ساده بیان شده بود و حس همذات پنداری با شخصیت های داستان خیلی راحت بود. در کل کتاب قابل تأملی بود. در نهایت در صفحه اخر کتاب به این جمله میرسیم که: « مرگ اهمیت ندارد، این عدم آگاهی از زمان وقوع آن است که اهمیت دارد. نادانی وجاهلی یعنی جوانی. به محض اینکه کسی از زمان مرگش آگاه شود، یعنی در همان لحظه مرده است. زندگی یعنی شک و عدم یقین؛ زندگی یعنی ندانستن و عدم آگاهی، زندگی یعنی شخص نداند چه وقت می رود، و به کجا می رود.»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.